در اینجا میکوشیم تا خیلی کوتاه، چالشی را که سالها میان مذهبیون (مستعربین) و ملیگرایان (ناسیونالیستها) در کار است، بازگفته و به نقد و داوری گذاریم.
سالهاست که این دو گروه بر سر این نکتۀ ساده، به چالش میپردازند و تاکنون نیز به هیچ دستاورد مشخصی در این زمینه، که اهل خرد را پاسخی درخور باشد، دست نیافتهاند.
ادامه مطلب ...
مهرداد ایرانمهر/ ١٣٩۴
جرالد فورد (رئیسجمهور آمریکا) نامهای شخصی به محمدرضا پهلوی نوشت و از او خواست تا اکبر اعتماد (رئیس وقت سازمان انرژی اتمی) را مجاب کند که محدودیتهای درخواست شدۀ آمریکا بر روی برنامۀ هستهای ایران را بپذیرد.
این یکی از درسهای فراموششدۀ دهخدا دربارۀ گریزناپذیر بودن «خویشباوری ایرانیان برای رهایی از دایرۀ بسته عقبماندگی» است.
«... اما تمدن، این کلمه در فرهنگهای شما (غرب) خیلی مبهم است، اما در پیش ما خیلی روشن و کمال مطلوب است که از زمانهای بسیار بسیار قدیم رو به آن میرویم و سکته و وقوف فقط وقتی است که دچار چنگیزها و تیمورها بشویم.
تمدن را ما دو قسمت میکنیم: یکی تمدن معنوی و روحی، و یکی تمدن مکانیکی. از قسمت اول شما بهرهور هستید و هیچ مددی هم به آن نکردهاید، بلکه اختلاط و امتزاجی که با اقوام وحشی و آدمخوار در خون و اخلاق پیدا کردهاید، قرنها هر چه ممکن بود، مسیر تمدن را کندتر کردید. دیر یا زود، او را مغرب باید از شرق اقتباس کند. اما در تمدن مکانیکی کسی دست ما را نبسته است، مشغولیم و خیلی هم به سرعت...».
در ۱۶۰۲ میلادی شاهعباس خود را آن قدر قوی دید که بتواند پنجه در پنجه قدرت اول نظامی جهان بیندازد بنابراین به سمت مناطق متصرفه عثمانی به راه افتاد و ظرف یک سال کلیه متصرفات آن کشور را بازپس گرفت و سپس قصد فتح بغداد کرد.
سلطان احمد پادشاه جوان عثمانی و پسر سلطان محمد سوم که انتظار ضدحملههای سپاه صفوی را نداشت، تصمیم گرفت که به مانند اسلاف خود سپاهی عظیم به سمت ایران گسیل کند. بنابراین در ۱۶۰۳ سپاه ۱۰۰ هزار نفری عثمانی به فرماندهی جقال اوغلی به سمت تبریز به حرکت در آمد.
پاژ نام زادگاه حکیم ابوالقاسم فردوسی است و نام روستایی واقع در تقاطع جاده کارده به کلات نادری در شمالغرب شهر مشهد میباشد. در میانۀ روستای پاژ دو تپه باستانی به چشم میخورد که به آثار و بقایای پاژ قدیم مربوط میباشند و موید پیشینه تاریخی این منطقه در سدههای نخستین هجری تا قرن نهم و دهم است.
در تاریخنگاری نظامی عروضی به این موضوع اشاره شده که: «ابوالقاسم فردوسی از دهقانان توس بود و از دیهی (دهی) که آن دیه (روستا) را پاژ خوانند و از ناحیت (ناحیه) تابران (توس) است؛ آن ده، بزرگ است و از وی هزار مرد بیرون آید. فردوسی در آن دیه (روستا)، شوکتی تمام داشت».