در ۱۶۰۲ میلادی شاهعباس خود را آن قدر قوی دید که بتواند پنجه در پنجه قدرت اول نظامی جهان بیندازد بنابراین به سمت مناطق متصرفه عثمانی به راه افتاد و ظرف یک سال کلیه متصرفات آن کشور را بازپس گرفت و سپس قصد فتح بغداد کرد.
سلطان احمد پادشاه جوان عثمانی و پسر سلطان محمد سوم که انتظار ضدحملههای سپاه صفوی را نداشت، تصمیم گرفت که به مانند اسلاف خود سپاهی عظیم به سمت ایران گسیل کند. بنابراین در ۱۶۰۳ سپاه ۱۰۰ هزار نفری عثمانی به فرماندهی جقال اوغلی به سمت تبریز به حرکت در آمد.
نیروهای محلی از برابر ارتش عظیم عثمانی جا خالی کردند و گمان همه به این بود که کار سپاه صفوی تمام است. این در حالی بود که سپاه صفوی با نیروهای خود در ارومیه انتظار سردار عثمانی و سپاه بزرگش را میکشید.
سپاه صفوی در این زمان حدود ۶۲ هزار نفر بود و توپخانه سپاه صفوی نیز کوچکتر از توپخانه عثمانی بود. بنابر تدبیر شاهعباس، تقسیم سپاه به دو قسمت بود. بنابراین ابتدا ۱۰ هزار سوار از جان گذشته حمله را به سپاه عثمانی آغاز کردند. شاهعباس ۵۰ هزار پیاده خود را از چشم فرماندهان عثمانی مخفی کرد.
عثمانیها به گمان آنکه با توپخانه قادر به دفع حمله سواران هستند، نظم پیادهنظام خود را بر هم زده و سواران سپاه صفوی را نشانه رفتند. اما سرعت سواران سپاه صفوی در این زمان جای خود را به حرکتی بینظیر داد یعنی سواران به جای حرکت مستقیم به سمت توپخانه و پیادهنظام، در عرض سپاه عثمانی حرکت کردند و بدون توجه به آتش سنگین توپهای عثمانی خود را به عقب سپاه عثمانی رساندند. جقال اوغلی به گمان آنکه ۱۰ هزار سوار اکنون کاملاً در محاصره خواهند بود، با پیادهنظام راه برگشت سواران سپاه صفوی را بست و با تغییر جهت توپها سعی در نابودی آنها کرد. غافل از اینکه ۵۰ هزار سرباز سپاه صفوی با سرعت خود را به جلوی سپاه عثمانی رساندند و ناگهان نبرد به درجهای شدت گرفت که کار از دست فرماندهان سپاه عثمانی خارج شد.
همزمان با شدت گرفتن نبرد پیادهنظام، سواران سپاه صفوی که اکنون از کمند توپ و پیادهنظام عثمانی خارج شده بودند. با برگشت به سمت سپاه عثمانی قتلعام هولناکی آغاز شد. توپخانه عثمانی نیز قادر به عمل نبود، چرا که ۲ سپاه در هم آمیخته بودند.
تا پایان روز، ۲۰ هزار سرباز سپاه عثمانی کشته شدند و سپاه متلاشی شده عثمانی پا به فرار گذاشتند. شکست سپاه عثمانی در نبرد ارومیه سبب تصرف مجدد آذربایجان، کردستان، بغداد، موصل، دیار بکر، گنجه، تفلیس و باکو شد و اینگونه سپاهیان ایران کلیه متصرفات عثمانی را بازپس گرفتند،
از انجایی که عثمانیان نمیخواستند شکست را از سپاه صفوی بپذیرند، در ۱۶۰۷ سپاهی بزرگ به ایران فرستادند. مرادپاشا فرمانده این سپاه بود، اما این سپاه شکستی سخت از سپاه صفوی خورد.
۹ سال بعد در ۱۶۱۶ سلطان مصطفی، خلیل پاشا را با ۶۰ هزار سوار به جنگ سپاه صفوی فرستاد. وی علیرغم پیروزیهای اولیه در تسخیر تبریز ناموفق بود.
در ۱۶۲۳ عثمانیها آخرین تلاش خود را با اعزام سپاهیانی مجهز به ۴ واحد بزرگ توپخانه برای بازپس گیری بغداد انجام دادند. اما در تلاش خود ناموفق ماندند و چون نبرد ۶ ماه به طول انجامید، در سپاه عثمانی شورش رخ داد و از این زمان به بعد زمان به شدت به زیان عثمانیها پیش رفت. چرا که حضور شخص شاهعباس در میان سپاه صفوی قدرت مدافعان بغداد را دو برابر کرده و پس از ۷ ماه محاصره، عملاً سپاه عثمانی روحیه خود را از دست داده و توسط نیروهای سپاه صفوی کاملاً منهدم گردیدند. نفرات باقیمانده سپاه عثمانی، به دلیل گرسنگی هرگز موطن خود را ندیدند و در بیابانهای عراق و سوریه تلف شدند.
و اینگونه با درایت و شجاعت شاهعباس و سپاهیان جان بر کف ایران، ماشین جنگی، متجاوز و خونریز عثمانی متوقف شده و نیمی از سپاهیان انان منهدم شد.