در سده هجدهم، بخشهایی از قفقاز امروزی در اشغال ارتش عثمانی بود. نادرشاه طی نامهای از پادشاه عثمانی خواست خاک ایران را ترک کند، قبل از آنکه او را به خشم آورد.
دولت عثمانی در زمان امیرکبیر، ارستاکنیک که ظاهرا مسیحی بوده و در دستگاه والی بغداد عنوان ترجمانی داشته است را برگزیده و مأمور کرده بود به ایران مسافرت کند و گزارشی از حقایق اوضاع آن سامان ترتیب دهد.
وی در گزارش مختصر و مفید خود دربارۀ امیرکبیر میگوید:
«با اینکه او هم مثل سایر رجال ایرانی مُدمِغ و متکبر است، مسلماً اعقل آنان است»، و علت بدگوییها و کارشکنیهایی را که در پیرامون امیر وجود داشته، چنین توصیف میکند که «پیش از امیر، ولایات در تیول امرا و شاهزادگان بود و آنان از هر حیث مطلقالعنان بودند و هر چه میتوانستند به زور و ستم از مردم میستدند، لیکن دیناری به خزانۀ دولت نمیدادند. امیر این بساط را در هم نوردید و لذا دشمنی متنفذین و امرا و شاهزادگان با او امری طبیعی است».
منبع متن: بایگانی استانداری استانبول
منبع عکس: روزنامه اطلاعات، ۱۳۵۴
در ۱۶۰۲ میلادی شاهعباس خود را آن قدر قوی دید که بتواند پنجه در پنجه قدرت اول نظامی جهان بیندازد بنابراین به سمت مناطق متصرفه عثمانی به راه افتاد و ظرف یک سال کلیه متصرفات آن کشور را بازپس گرفت و سپس قصد فتح بغداد کرد.
سلطان احمد پادشاه جوان عثمانی و پسر سلطان محمد سوم که انتظار ضدحملههای سپاه صفوی را نداشت، تصمیم گرفت که به مانند اسلاف خود سپاهی عظیم به سمت ایران گسیل کند. بنابراین در ۱۶۰۳ سپاه ۱۰۰ هزار نفری عثمانی به فرماندهی جقال اوغلی به سمت تبریز به حرکت در آمد.