در سده هجدهم، بخشهایی از قفقاز امروزی در اشغال ارتش عثمانی بود. نادرشاه طی نامهای از پادشاه عثمانی خواست خاک ایران را ترک کند، قبل از آنکه او را به خشم آورد.
پادشاه عثمانی پاسخ نامه را با شعر فارسی داد:
چو خواهی قشونم نظاره کنی
سحرگه نظر بر ستاره کنی
اگر آل عثمان حیاتم دهد
ز جنگ فرنگی نجاتم دهد
چنان بکوبم به گرز گران
که یکسر رَوی تا به مازندران
نادرشاه نیز پاسخ کوبندهای به سلطان عثمانی داد:
چو خورشید سعادت نمایان شود
ستاره ز پیشش گریزان شود
عقاب شکاری نترسد ز بوم
دو مرد خراسان دو صد مرد روم
اگر دست یزدان دهد رونقم
به اسکندریه زنم بیرقم
پس از آن، نادر در نبردی سخت توپالپاشا قدرتمندترین فرمانده عثمانی را شکست داد و قفقاز به آغوش ایران بازگشت.
سفیر روسیه هم نامهای به دربار نوشت که سکندر جدیدی این بار در ایران ظهور کرده که روسیه سهل است، تا قلب اروپا هم میرود.
لذا ارتش روسیه هم قفقاز را ترک کرد.
رویکرد نادر در قبال مرزها و منافع ملی ایران را از رخدادهای دشت مغان میسد حدس زد؛
"در هنگامی که سرابوستان نزهت نشان ایران، به استیلای خزان حوادث، رو به افسردگی گذاشته، از هر طرف سرکشی قوی شاخ، مانند شجر سر برافراخت، و هجوم سبز بیگانه ریاحین پر رنگ و بوی این گلستان را در میان گرفت. باغبان بیاندیشه و بوستان پیرای غفلت پیشه از پیرایش باغ به نوای زغن و زاغ و صفیر بانگ کلاغ مشغول گشت. اگرچه خدیو گردان فراز [نادر] را، که سر بتاج سلطنت صوری فرو نمیآورد، پیشنهاد همت والا آن بود که بعد از استرداد ولایات مغصوبه، این باغ را بهآن باغبان ارزانی دارد و ملک ایران را باقلاع مفتوحه در بسته بصاحب ملک بسپارد...".
-جهانگشای نادری
-پورخردمند (اردبیل)