انگار جمهوری اسلامی تعهد داده که علاوه بر تمام اشتباهات دنبالهدارش، هر یک دهه در میان، یک خطای جدید نیز مرتکب شود.
نسل امروز و دهه هشتادیها طبیعتا دهه پرمساله ۶۰ و گشتهای کمیته و ثارالله را به چشم ندیدهاند.
به جز آزار مردم در خیابانها، ایشان دائم و به بهانههای مختلف، به صورت سرزده و بدون هیچگونه مجوز قانونی و به نام اعمال انقلابی به داخل خانههای مردم ریخته و اعمال ناصوابی مرتکب میشدند. چه بچهها از ترس سقط شد و بیماران قلبی و سالمند که سنکوب کرده و جانشان را از دست دادند.
اما آن زمان، فضای مجازی و این سطح از اطلاعرسانی نبود تا همه از این وضعیت مطلع شوند. جوّ انقلابی و جنگ هم توجیه مناسبی برای ایشان بود.
یکی از مواردی که این افراد عجیب و غریب، به خاطرش داخل خانهها میریختند، جمعآوری دستگاههای ویدئو بود. بهانه هم غیرشرعی دانستن تماشای فیلم و به ویژه فیلمهای خارجی بود.
زدند و بستند و بردند و آتش زدند و همچون اسلاف متبوع خود با حرق و حرب و آتش و تازیانه و کشتار، خانوادههای بسیاری را به صعوبت انداختند.
اما با ورود به دهه ۷۰ و آغاز زندگی اشرافی در میان مسئولین، ناگاه حرام بودن و جمعآوری ویدئو هم به فراموشی سپرده شد.
دهه ۷۰ با خفقان و محدودیت و فشارهای خاص خود گذشت. اما از آنجا که مزه پول و اختلاس از بیتالمال زیر دندان برخی مسئولین جمهوری اسلامی مزه کرده بود، خیلی حواسشان به گیر دادن به چیز خاصی نبود.
با آغاز دهه ۸۰ و گشایشهای ظاهری در فضای سیاسی و مطلع شدن مردم از آنچه مسئولینِ اینک فربه شده بر سر منابع ملی ایرانیان میآورند، باعث شد تا نگاهها متوجه مسیر درز این اطلاعات، یعنی دستگاههای گیرنده برنامههای ماهوارهای آن سوی آب گردد.
از آنجا که درس عبرت گرفتن، اصولا در این افراد جزو اصول و مبانی نیست، بنابراین این بار نیز با به فراموشی سپردن مساله ویدئو و افتضاحات پیرامون قضیه و سپس رها کردن ناچار آن، دوباره همان اشتباه تکرار شد.
یعنی جمهوری اسلامی بار دیگر در پی جمعآوری دستگاهی از خانههای مردم و این بار دستگاه ماهواره افتاد.
قوه قضاییه دست به کار شد و چند قانون پیدا کرد و فضاهای عمومی ساختمانها را برای ورود بدون مجوز نیروی انتظامی مجاز شمرد. بدینگونه هر روز مردم شاهد حرکات ژانگولر و طناببازی افسران نیروی انتظامی بر دیوار و بام خانههای شهر بودند.
از سویی نیز برای جور کردن شکل قانونی ورود به منازل مردم، گفتند هر کس شاکی خصوصی داشته باشد، نیروی انتظامی میتواند به خانه او هجوم ببرد، و روی فضولی عدهای داخل آپارتمانها حساب کردند. جریمه مالی مردم و توقیف و فروش دوباره دستگاههای ماهواره در بازار آزاد هم البته کاسبی خوبی برای برخی بود.
سپاه نیز وارد صحنه شد و با پخش امواج در محیط، تلاش کرد در دریافت امواج ماهوارهای اختلال ایجاد کند.
اما آخرش چه شد؟ هیچ، مثل بار پیش، این بار هم مزه اختلاس و بانکداری ربوی شیرینتر بود و همچنین از آنجا که اینکار هم فوقاحمقانه بود، پس از مدتی آزار مردم، به حال خود رها شد.
دهه ۹۰ به امید واهی دوباره مردم و ننگنامه برجام سپری و در واقع تلف شد.
آغاز قرن جدید با ۱۴۰۰، اما نوبت تازه جمهوری اسلامی برای سومین و آخرین خطا در طول حیات خود رسید.
با روی کار آمدن دولت ۱۳، فعالیت گشت ارشاد، به جای مدیران، با شدت بیشتری بر سر زنان و دختران کشور آوار شد.
مدتی دلسوزان هشدار دادند و اما مقامات لحن تهدیدآمیزتری را به کار بردند، تا اینکه سرانجام مهسا جان داد.
ج ا که تجربه ثابت کرده در اینگونه مواقع طلبکار میشود، این بار هم شد. باز مثل همیشه تهدید و ارعاب و میزنیم و میبریم و میکشیم و داغ و درفش تنها پاسخ به مردم بود.
کار بالا گرفت و لحن مقامات، موقتا ملایمتر شد. اما پس از سرکوب مطابق معمول مردم، چوبه دار هم به کار آمد و حمایتهای پشت پرده غرب، در کنار گول خوردن مردم توسط معصومه قمی و شیرین عبادی و عبدالله مهتدی...، و نیز بازداشت بیش از چند ده هزار جوان و هزار مصیبت دیگر، خیزش مهسا در خیابان فروکش کرد.
اما مردم کوتاه نیامدند و از آن سو البته ج ا هم که اصلا و عمرا اهل کوتاه آمدن نیست. کار به جایی کشید که هیچکس گشت غیرقانونی ارشاد را گردن نگرفت و موقتا جمع شد.
اگرچه حاکمیت پس از چراغ سبز غرب و خاطرجمع شدن از حمایتها، اکنون شروع به آیهیابی از میان سورهها و قانون جور کردن برای مقابله با ناموس مردم کرده است. از بستن محل کسب و درآمد مردم تا محروم نمودن بانوان ایرانی از خدمات اجتماعی و گسیل کردن آمران به خیابانها تا هر فشار دیگری.
به راستی، این خواب تیره و تار، کِی به پایان میرسد؟