مهرداد ایرانمهر
۱۲ کشور در اروپا و ۱۴ کشور در نقاط دیگر جهان، نظام پادشاهی دارند.
بدینگونه ۲۶ کشور یعنی از هر حدود ۷ کشور، یکی پادشاهی است. جالبتر آنکه، در اروپا از هر ۴ کشور، یکی پادشاهی است و از آنجا که تمام ۱۲ کشور پادشاهی اروپا در غرب قاره قرار دارند، بنابراین از هر ۲ کشور، یکی در این بخش از قاره پادشاهی است.
یعنی نیمی از کشورهای اروپای غربی که به اصطلاح مهد آزادی و دموکراسی در جهان شناخته میشوند، نوع حکومت پادشاهی دارند. از این میان، ۲ خاندان انتخابی و ۱۰ تای دیگر موروثی هستند.
در بیشتر این پادشاهیها، وظایف و اختیارات پادشاه در قانون اساسی محدود شده است، یعنی مشروطه هستند. کشورهای لیختناشتاین و موناکو نیمهمشروطه و واتیکان حکومت روحانیت انتخابی است.
پادشاهان اروپا (۲۰۲۳) عبارتند از:
شاهزاده مکرون، آندورا
فیلیپ، بلژیک
ملکه مارگارت دوم، دانمارک
شاهزاده هانس آدام دوم، لیختناشتاین
هنری، دوک اعظم لوکزامبورگ
شاهزاده آلبرت دوم، موناکو
ویلیام الکساندر، هلند
هارولد پنجم، نروژ
کارل گوستاو شانزدهم، سوئد
چارلز سوم، انگلیس
پاپ فرانسیس، واتیکان
فیلیپ ششم، اسپانیا
کشورهای جهان که نظام پادشاهی دارند، عبارتند از:
آندورا، بحرین، بلژیک، بوتان، برونئی، کامبوج، دانمارک، ژاپن، اردن، کویت، لسوتو، لیختناشتاین، لوکزامبورگ، مالزی، موناکو، مراکش، هلند، نروژ، عمان، قطر، عربستان، اسپانیا، سوئد، تایلند، تونگا، امارات، انگلیس و واتیکان.
نکته جالب اینکه، همه پادشاه انگلیس را صرفا پادشاه انگلیس میدانند، اما در واقع او پادشاه ۱۶ کشور است:
آنتیگوآ و باربودا، استرالیا، باهاما، باربادوس، بلیز، کانادا، گرانادا، جامائیکا، نیوزیلند، پاپوآ گینه نو، سنتکیتس و نویس، سنت لوسیا، سنت وینسنت و گرنادینها، جزایر سلیمان، تووالو، انگلیس.
در دنباله، و در نظرسنجی انجام شده در همین جامعه کوچک آماری و البته ناشناس و پراکنده که تقریبا اکثر حکومتهای متصور نیز درج شده بود؛ علیرغم هیاهوی رسانههای خارجنشین و چپها، اما شرکتکنندگانی که خواهان "پادشاهی مشروطه" در ایران بودند، از اکثریت بسیار قدرتمندی نسبت به طرفداران هر نوع حکومت دموکراتیک و غیردموکراتیک دیگر، برخوردار شدند.
در اینجا باید توجه داشت که "پادشاهی مشروطه، نه سلطنت است و نه جمهوری". پادشاهی مشروطه، نه مونارشی (حاکمیت فردی) است و نه دموکراسی (حاکمیت عوام).
در واقع، الیگارشی (حاکمیت نخبگان) نزدیکترین نوع حکومت به مکتب ایرانشهری و پادشاهی مشروطه است، با دو بازوی مهستان و کهستان.
در این سامانه، شاه نماد حفظ مردم و میهن است، نه مجری و دستوردهنده مستقیم. نخبگان نیز نه با رای مستقیم عوام، بلکه با دخالت غیرمستقیم ایشان و بر پایه پیشینه و شایستگی برگزیده میشوند.
همچنین منظور ما از پادشاه مشروطه در آینده ایران، حتما شخص رضا پهلوی نخواهد بود. زیرا افکار این شخص با آنچه در تعاریف پادشاهی مشروطه آمد، مغایرت دارد.
آنچه رضا پهلوی تاکنون مستند بیان کرده است:
-فدرالیسم، چرا که نه؟
-آموزش زبان اقوام، چرا که نه؟
-ایجاد پارلمانهای محلی، چرا که نه؟
-بر خلاف رویه پدربزرگم، عدم تمرکز قدرت، چرا که نه؟
-به رای گذاشتن تجزیه ایران در مجلس موسسان، چرا که نه؟
-کنار گذاشتن صنعت هستهای، چرا که نه؟
-تبدیل شهرهای موشکی به نیروگاههای خورشیدی، چرا که نه؟
این "چرا که نه؟" تکه کلام ایشان است. بنابراین چنین کسی که معتقد به فدرالیسم، عدم تمرکز قدرت، اولویت ندادن به زبان ملی، عدم ایستادگی بر منافع ملی و... است، هر چه باشد، اما نامزد پادشاهی مشروطه برای ایران نخواهد بود.
ایشان بعد از راه انداختن و شرکت در محافلی با نامهای ققنوس و قنطورس و سیمرغ و عنقا و...، سپس مدتی نیز مردم شرکتکننده در قیام ملی مهسا را معطل قضیه "من وکالت میدهم" کرد، آنگاه با امضای "منشور گسستگی!" وجه فدرالیته خود را عیان ساخت و اکنون هم برای ماستمالی آن، سفر به اسرائیل و حواشی پیرامونش را به راه انداخته است.
این شخص، درست مانند رهبر جمهوری اسلامی، با اظهارنظرهایی سیال و قابل تفسیر، دائما خودش را پشت عنوان "هر چه مردم رای بدهند"، پنهان میکند.
جدا از مبحث دموکراسی که در دنباله و خیلی کوتاه بدان خواهیم پرداخت، بحث اصلی در اینجا این است که در یک کشور، واقعا هر چیزی قابلیت رایگیری و مراجعه به آراء عمومی را ندارد.
شاید چند مثال واضح، مساله را روشن کند. به فرض و برای مثال، نمیتوان یک رایگیری طراحی کرد و این استمزاج را مطرح نمود که آیا بیمارستانهای کشور تعطیل شوند یا نه. همچنین اساسا موضوع یک رایگیری نمیتواند این باشد که از بخشی و یا کل خاک کشور به نفع بیگانگان صرفنظر نماییم.
در همین راستا، نه تنها نمیتوان در یک استان رایگیری و پرسش از مردم جهت تعیین حق سرنوشت و مثلا جدایی از کشور برگزار نمود، بلکه حتی برگزاری چنین نظرسنجی و رایگیری از کل ملت برای مواردی اینچنین نیز، طبق قواعد حقوق بینالملل و سیاسی، بلاموضوع است.
حال جدا از اینکه، استعمارگران هر وقت بخواهند، به نفع خود و زیان دیگران، چنین اعمالی را درباره کشورهای هدف خود انجام داده و قبایی شرعی و قانونی هم برای آن میدوزند.
به هر روی، تمامیت ارضی، یکپارچگی کشور، موارد مربوط به منافع ملی، برخی موارد حقوق بشری و... جزو مواردی هستند که نمیتوان آنها را به آرای عمومی مستقیم و یا غیرمستقیم گذاشت.
پس کسی باید پیدا شود و به این آقای رضا پهلوی حالی کند که مجلس موسسان نمیتواند هر غلطی که دلش خواست، انجام داده و یا هر اوهامی که در نیمکره چپ مغز جنابعالی در تلاطم است، اجرایی نماید.
و کوتاه درباره دموکراسی اینکه، علیرغم ظاهر خوش آب و رنگ این واژه، نسبتی با تاریخ و فرهنگ ما ندارد. حتی خود غرب هم بر پایه حاکمیت نخبگان و استمزاج غیرمستقیم از عوام پایهگذاری شده است.
نمونه این نوع حکومت هم آمریکا و مجمع برگزینندگان یا همان الکترال-کالجها که بدون رای مستقیم مردم، رئیسجمهور را انتخاب میکنند.
در پایان، ذکر این نکته ساده لازم است که فدرالیسم به معنای پیوستن تکههای جدا به یکدیگر است و حالت وارونهای ندارد. یعنی کشورهای یکپارچهای مانند ژاپن، ایران، فرانسه، مصر و... را نمیتوان دستور داد ابوعطا بخوانند و تکه پاره شوند.
زیرا نام واضح این کار تجزیه است و رخت گولزننده فدرالیسم بر آن پوشاندن، نشان از حماقت و یا خباثت خواهد داشت.
استعمارگران زمانی که لازم میبینند برای حفظ ظاهر حقوق بشری خود از دموکراسی استفاده نمایند، شیوههای خاصی را در رایگیریهای تحت نظر خویش در جوامع هدف و با چیدن پیشزمینههایی به کار میبرند.
برای مثال، در سودان نخست جمعیت مسیحی را به بهانههای حقوق بشری به جنوب کوچ دادند. سپس برگههای رای در لندن چاپ شد و آنگاه نظر همان مسیحیان جنوب که تحت ستم حکومت اسلامگرای مرکزی بودند، به شکل "جدایی از سودان، آری یا نه" کسب شد. چنانچه این رایگیری نتیجهای مگر تجزیه سودان میداشت، باید تعجب میکردیم.
غربیها در مواردی مربوط به خودشان که منافعشان ایجاب کند نیز، همین روش را به کار میبرند. برای مثال، زمانی که بریتانیا به این جمعبندی رسید که باید از اتحادیه اروپا خارج شود، رای گیری برگزیت را برگزار نمود.
آگاهان از همان آغاز نتیجه را میدانستند. زیرا اساسا نام آن نظرسنجی، برگزیت (خروج بریتانیا) بود! رایگیری هم طبق همان روش همیشگی، و به شکل "از اتحادیه خارج شویم، آری یا نه" طراحی شده بود.
در آغاز انقلاب اسلامگرایان ۵۷ نیز، طبق طراحیهایی که در گوادلوپ مصوب و در پاریس ابلاغ شد، همهپرسی نوع حکومت، پس از سخنرانیهای چند ماهه آیتالله خمینی و تاکیدات موکد بیبیسی، بر پایه "جمهوری اسلامی، آری یا نه" برگزار گردید.
سالها مخالفان تلاش میکنند تا ثابت کنند در نتایج این همهپرسی تقلب شده بوده است. اما ایشان از تاثیرات طراحیهای اتاقهای فکر غرب و توان غول رسانهای ایشان غافلند.
اینک نیز، کوچکترین شکی وجود ندارد که با فرارسیدن موعد مهره سوخته شدن جمهوری اسلامی برای غرب، همهپرسی برای ایران آینده، به شکل "فدرالیسم، آری یا نه" برگزار خواهد شد و طبق سابقه قبلی، البته نتیجهاش هم از همین حالا روشن است.
و اما، اینکه چرا از درون امکان مقاومت نداریم، پاسخش غول رسانهای غرب است. انفورماتیک و میلیتاریسم در نظریه اشپنگلر و اشاره به گفتار اکثریت نادان و اقلیت خائن در گفتار چرچیل، بیانگر پاسخ است.
دلیل اثبات این سخن، فقط مولفه زمان خواهد بود. البته تلخ است و به جام شوکران میماند.