نوشتار ایرانی

نوشتار ایرانی

فرهنگ و تاریخ اجتماعی ایرانیان
نوشتار ایرانی

نوشتار ایرانی

فرهنگ و تاریخ اجتماعی ایرانیان

آتش دل



جلال تاج اصفهانی

آرامگاه حافظ

دل در آتش غم رُخت تا که خانه کرد

دیده سیل خون به دامنم بس روانه کرد

آفتاب عمر من فرو رفت و ماهم از افق چرا سر برون نکرد

هیچ صبحدم نشد فلک، چون شفق ز خون دل مرا لاله‌گون نکرد

ز روی مَهت جانا پرده برگشا

در آسمان مه را منفعل نما

به ماه رویت سوگند که دل به مهرت پایبند، به طره‌ات جان پیوند

قسم به زند و پازند به جانم آتش افکند، خراب رویت یک چند

بیا نگارا جمال خود بنما

ز رنگ و بویت خجل نما گل را

رو در طرف چمن بین بنشسته چو من

دل خون بس ز غم یاری غنچه دهن

گل درخشنده، چهره تابنده، غنچه در خنده، بلبل نعره‌زنان

هر که جوینده، باشد یابنده، دل دارد زنده

بس کن آه و فغان

ز جور مهرویان شکوه گر سازی

به شش در محنت مهره اندازی، همچون سالک دست خود بازی


ترانه‌سرا: حسن صدر سالک

ترانه‌خوان: جلال تاج اصفهانی

ترانه‌ساز: عبدالحسین برازنده

دستگاه: ابوعطا


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد