مهرداد ایرانمهر
بسیاری به این مصرع از این شعر ایراد گرفته و آن را نشان فخرفروشی ایرانیان میدانند.
اما نکته اینجاست که، متاسفانه این یکی را نیز به مانند بسیاری مسائل دیگر، سطحی نگریستهاند.
بهرام گور، ناشناس نزد شاه هند میرود و در آنجا پهلوانیها میکند. چون فغفور چین از وجود چنین پهلوانی آگاه میشود، به او نامهای مینویسد و وی را به درگاه خود میخواند. بهرام که همان فرستاده است، درخواست او را رد میکند و در پاسخ به ستودن فغفور مینویسد:
دگر آن که گفتی که من کردهام
به هندوستان رنجها بردهام
همان اختر شاه بهرام بود
که با فرّ و اورند و بانام بود
هنر نزد ایرانیان است و بس
ندادند کرگ ژیان را به کس
خیلی ساده، در اینجا قید «بس» به معنای «تنها، فقط و تمام» که در محاوره به کار میرود، نبوده و در معنای حقیقی ادبی آن یعنی «بسا/ بسیار» به کار رفته است.
بدین معنا که، «میزان هنرمندی ایرانیان بسیار زیاد است»، نه اینکه «فقط نزد ایرانیان است».
بس (لغتنامه دهخدا)
بس. [ ب َ ] (ص ، ق ) پهلوی ، وس . پارسی باستان ، وسئی ، وسی . و رجوع کنید به اسفا؛ فهرست لغات پارسی نو. (حاشیه ٔ برهان قاطع، چ معین ) به معنی بسیار باشد. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (دِمزن ) (غیاث ). بسی . افزون . فراوان . (ناظم الاطباء) (دِمزن ). بسیار که لفظهای دیگرش بسا و بسی است. (فرهنگ نظام ). مخفف بسیار است. || به مجاز، چندان . زمان دراز. روزگار طولانی . مدت کافی . به قدر کفایت . به مقدار لازم . مدتی از زمان . هیچ . (شعوری ورق ۱۶۸)
بس عزیزم بس گرامی سال و ماه
اندر این خانه بسان نوبیوک
رودکی
نباشد بس عجب از بختم ار عود
شود در دست من مانند خنجک
ابوالمؤید
درد گرفت و بس ثفل از زیر او بیرون آمد.
ترجمهء تفسیر طبری
روستایی زمین چو کرد شیار
گشت عاجز که بود بس ناهار
دقیقی
به بهرام گفتند اندر سخن
چو پرسد ترا بس دلیری مکن
فردوسی