دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن
سالی دیگر بر ایران سپری شد. در عمر کشوری که چند هزار نوروز را جشن گرفته است، گذشت یک سال بس ناچیز مینماید.
بر همین دامنۀ البرز، در همین خاک ری، سال نو در چه روزهای غمآلود یا شادیآوری آغاز گردیده، چه بیم و امیدها برانگیخته! بهارهایی با کامروایی و سربلندی و سبزبختی فراز آمده و بهارهایی با ماتم و خاموشی و شرمساری؛ لیکن همۀ این روزهای شاد و ناشاد بر ایران کهنسال گذشته است، و ایران به رغم همۀ حادثات، به رغم همۀ افتادنها و برخاستنهایش، هنوز زنده است.
«در افسانهها آمده است که ققنوس مرغی است خوشرنگ و خوشآواز، منقار او سیصد و شصت سوراخ دارد. رودرروی باد مینشیند و آواهای شگفتینی از منقار او برمیآید. گفتهاند که هزار سال زندگی کند و چون سال هزارم به سر آید و زندگیش به پایان رسد، هیزم فراوانی گرد آورد و بر بالای آن بنشیند و سرودی آغاز کند و مست گردد و بال او بجهد و در هیزم افتد و او در آتش خود بسوزد و از خاکسترش تخمی پدیدار گردد و از آن ققنوس دیگری پیدا شود. گفتهاند که او را جفت نیست و موسیقی را از آواز او دریافتهاند. در افسانۀ ققنوس میتوان همانندیهایی با سرگذشت ایران دید. ایران نیز چون آن مرغ شگفتین بیهمتا، بارها در آتش خود سوخته است و باز از خاکستر خویش زاییده شده. در این چند سال، همواره من آن احساس را داشتهام که ایران بار دیگر یکی از آن دورانهای زاییدگی در مرگ را میگذراند و در میان درد میشکفد. گرفتاریهای روزانه، دلهرهها و بهتزدگیهای این سده نمیگذارد که بسیاری از ما به آن چه که در ژرفای رویدادهای رسیده به ایران است نیکو بنگریم. مانند کسی هستیم که به باغ کهنسال در چلۀ زمستان پای مینهد و آن را خشک و خاموش و برهنه، گرانبار از درد درماندگی و وحشتی نهان و شرربار میبیند بیآنکه نجوای پنهانی زندگی و ولولۀ خاموش جرمهای روینده و سبزشونده را در شکم کندههای پیر و در نهاد شاخههای خشک دریابد. در زندگی ملتها نیز دورانهای زاینده بوده و هست و پیاپی بودن این دورانها بوده که تمدن را به پایۀ کنونی رسانیده. دوران ما یکی از دورانهای بارور است و زایندگی هر چند با درد همراه باشد، باز سعادتبخش و شورانگیز میتواند بود، لیکن برای برخورداری از آن باید دریافتی مادرانه داشت. در روزگاری که گویی ایران در ابری از فراموشی پیچیده شده است. اگر کاری که از ما برنیاید دستکم خوب است بکوشیم تا اندیشۀ او و غم او را در دلها زنده نگاه داریم و امید به زایندگی دوران را در سینه نپژمرانیم. ما از این حیث چون بیماران تریاکخوردهای هستیم که به هر افسونی است باید بیدار نگاهش داشت. زیرا، اگر چشم بر هم نهد، بیم آن است که دیگر آن را نگشاید». ۱
بین افسانۀ ققنوس و سرگذشت ایران تشابهی میتوان دید. ایران سرزمین شگفتآوری است. تاریخ او از نظر رنگارنگی و گوناگونی کمنظیر است ... حوادثی که بر سر او آمده بدانگونه است که در خور کشور برگزیده و بزرگی است ... مصیبتهای بسیار و کامرواییهای بسیار.
گویی روزگار همۀ بلاها و بازیهای خود را بر ایران آزموده است. او را بارها بر لب پرتگاه برده و باز از افتادن بازش داشته. ایران شاید جانسختترین کشور دنیا باشد، چون دورههایی بوده است که با نیمهجانی زندگی کرده اما از نفس نیفتاده و چون بیمارانی که میخواهند نزدیکان خود را بیازمایند، درست در همان لحظه که همه از او امید برگرفته بودند، چشم گشوده و زندگی را از سر گرفته است.
بهرغم تلخکامیها، ما حق داریم که به کشور خود بنازیم. کمر ما در زیر بار تاریخ خم شده است، ولی همین تاریخ به ما نیرو میدهد و ما را باز میدارد که از پای درافتیم. کسانی که در زندگی خویش رنج نکشیدهاند، سزاوار سعادت نیستند...
اگر گمان بریم که کهنگی کشور ایران مانع میگردد که ما نو شویم و با نیازمندیهای دنیای امروز هماهنگی یابیم، اشتباه بزرگی است. برعکس، گذشتۀ بارور کشور ما، پایۀ محکمی است برای آن که ستونهای آینده بر آن قرار گیرد. ما هر چه در اقتباس تمدن و علم و فن جدید بیشتر بکوشیم، بیشتر احتیاج خواهیم داشت که از گذشتۀ خود مدد و نیرو بگیریم؛ برای آنکه پایمان نلغزد، برای آنکه خود را نبازیم و سرگردان نشویم...
من در قعر ضمیر خود احساسی دارم، چون گواهی گوارا و مبهمی که گاه به گاه بر دل میگذرد، و آن این است که رسالت ایران به پایان نرسیده است، و شکوه و خرمی او باز خواهد گشت. من یقین دارم که ایران میتواند قد راست کند، کشوری نامآور و زیبا و سعادتمند گردد، و آنگونه که درخور تمدن و فرهنگ و سالخوردگی اوست، نکتههای بسیاری به جهان بیاموزد. این ادّعا بیشک کسانی را به لبخند خواهد آورد. گروهی هستند که اعتقاد به ایران را اعتقادی سادهلوحانه میپندارند؛ لیکن آنانکه ایران را میشناسند، هیچگاه از او امید برنخواهند گرفت.
ما فرزندان کنونی ایران موهبت آن را یافتهایم که در یکی از دورانهای رستاخیز این کشور زندگی کنیم، این امر، هم موهبتی است و هم مسئولیتی گران بر شانۀ ما مینهد. نخستین نشانۀ توجه به این مسئولیت آن است که امیدوار بمانیم و صبور باشیم.
مجلۀ یغما فروردین ۱۳۳۹
۱) بهمن ۱۳۴۰
محمدعلی اسلامی (ندوشن)
زاده ۳ شهریور ۱۳۰۳ ندوشن، یزد، ایران
درگذشته ۵ اردیبهشت ۱۴۰۱ تورنتو، کانادا
شاعر نویسنده منتقد مترجم پژوهشگر، تخلص م. دیدهور
http://www.iranboom.ir/iranshahr/iran-pajohi/3350-iran-ra-az-yad-nabarim.html
http://www.iranboom.ir/iranshahr/iran-pajohi/43-ghoghnos.html