پس از غربزدهها و عربزدهها، چند سالی است که چشممان به جمال گروهی آریازده روشن شده تا نمادهای نوروز را تخطئه نمایند.
باز هم گلی به گوشه جمال همان سلبریتیها و خشکهمذهبیها که ایرادات شکلی به این آیینها میگیرند، اما اصلش را ایرانی میدانند. این ملیگراهای قلابی یا همان آریاگراهای غلیظ که دیگر دارند به هر گوشۀ نوروز گیر داده و اصل آن را نیز غیرایرانی میدانند. ایشان چند سالی به موضوع هفتشین و سماق و نحسی سیزده گیر داده بودند، و حالا هم که یادشان آمده گذر از آتش ربطی به داستان سیاوش ندارد.
اینکه این روزها عدهای خود را دانشمند فرض کرده و راه افتادهاند که «هفته» ایرانی نیست و چهارشنبهسوری را قلابی میدانند، اثر مخربش هیچ فرقی با کوبیدن سبزه و هفتسین و ماهی قرمز از سوی غربزدهها و عربزدهها ندارد.
همانگونه که آمد، چند سال پیش مکاشفه کرده و گیر داده بودند که هفتسین الکی بوده و اصلش هفتشین است و نیاکان هفت تا شین را سر سفره میگذاشتهاند. سپس گفتند اصلا سماق مغولی است و ایرانیها به کل ادویهجات را از هندیها و دیگران گرفتهاند. دلشان خنک نشد و در گروههای بیهویتشان چنین نشر دادند که سیزده به در ایرانی نیست، نحس است و از یونان و میان اعراب به اینجا آمده است.
این مدعیان ایرانگرایی در غیرایرانی دانستن نمادهای نوروز، تا اینجای کار سه بر یک از ایرانستیزان جلو هستند. جالب است که این آریاییهای دوآتشه، به شدت از صاحب کیمیای سعادت متنفرند، اما امروزه با فرضیات نامعقول خود، دقیقا پا جای پای صاحب این کتاب گذاشتهاند.
محمد غزالی در کیمیای سعادت خود چنین گوید: «و شمشیر و سپر چوبین فروشند برای نوروز، و بوق سفالین برای سده. و از این چیزها بعضی حرام است و بعضی مکروه اما ... آنچه برای سده و نوروز فروشند، چون سپر و شمشیر چوبین و بوق سفالین، این در نفس خود حرام نیست، و لیکن اظهار شعار گبرکان است که مخالف شرع است و از این جهت نشاید، بلکه افراط کردن در آراستن بازار به سبب نوروز و قطایف بسیار کردن و تکلفهای نو ساختن برای نوروز نشاید. بلکه نوروز و سده باید که مندرس شود، و کسی نام آن نبرد. تا گروهی از سلف گفتهاند که روزه باید داشت تا از آن طعامها خورده نیاید، و شب سده چراغ فرا نباید گرفت تا اصلا آتش نبینند، و محققان گفتهاند روزه داشتن این روز هم ذکر این روز بود و نشاید که نام این روز برند به هیچ وجه، بلکه با روزهای دیگر برابر باید داشت و شب سده همچنین، چنانکه از او خود نام و نشان نماند».
این شاگردان نامیمون کسانی چون تورج دریایی، به این موضوع باور دارند که ایرانیان مردمانی آنچنان بافرهنگ بودهاند که با اینکه خودشان چیزی نداشتهاند، اما به فوریت همه چیز را از دیگران فراگرفته و ایرانیاش میکردند!
دربارۀ چهارشنبهسوری و ادعاهای برخی از این حضرات مبنی بر ایرانی نبودن هفته، باید دانست واژۀ شنبت یهودی برگرفته از واژۀ خشپنپتی ایرانی (شام-پد) است. جالب است که ایشان همچنین نمیخواهند بپذیرند که تقدس «هفت» سنتی دیرین در فرهنگ ایرانی است و بنابراین به درستی نیز معلوم نیست ایرانیان از چه زمانی هفت نماد بر خوان نوروزی خود مینهادهاند. هفت سکرنه آسمانی تیر، ناهید، بهرام، کیوان، هرمزد، ماه و خورشید را ایرانیان از هزاران سال پیش میشناختهاند و به همین جهت عدد هفت برایشان مقدس بوده است.
دیگر، اینکه در یکی از دهها گاهشمار ایرانی، یکی نامگذاری سی روز ماه بوده است، نافی وجود دیگر روشهای زمانسنجی نزد ایرانیان در طول هزارهها نیست. خیام و همکاران به هنگام تدوین تقویم جلالی، هفته را اختراع نکرده و سال را به ۵۲ هفته بخش نکردند، بلکه یکی از تقسیمبندیهای کهن ایرانی را در این ساختار به کار گرفتند.
به هر روی، اینکه ایرانیان در هزارههای گذشته در چهارشنبۀ پایانی سال از روی آتش میپریدهاند یا نه، مهم نیست. زیرا فرهنگ لزوما یک چیز مربوط به ۳۰۰۰ سال پیش نیست. فرهنگ مقولهای پویاست و در طی زمان پرورده میشود.
به هر حال، اینکه آقای زرتشت چهارشنبهسوری داشته است یا خیر، به خودش مربوط است. ما داریم...