وقتی یک فرهنگ، واژگانی برای مفاهیم مشخص دارد، بدان معناست که آنها را میشناخته است.
برای مثال، واژۀ «فولاد/پولاد»، یعنی ایرانیان فرآوری آهن با ذغال را میشناختهاند و با آن میتوانستند به فلزی محکمتر از آهن دست یابند.
اما زمانی که به واژههای هممعنا با آهن در دیگر فرهنگها مینگریم، درمییابیم که این واژگان در آن زبانها ریشه ندارد.
مثال دیگر، واژۀ «بستنی» که در نگاه نخست، یک نام خاص فرض میشود. اما در اصل، یک مشتق از ریشۀ فعل «بستن» است.
دو بشکۀ کوچک و بزرگ را درون هم قرار میدادند، سپس در لایۀ بیرونی یخ میریختند و درون بشکۀ کوچک نیز مخلوط شیر و خامه و شکر. آنگاه آنقدر بشکۀ کوچک درونی را با دستهای میچرخاندند تا مایع درون بشکۀ کوچک به قول معروف «ببندد» و از این بستن با عنوان محصولی به نام «بستنی» یعنی چیزی که بسته است (سفت شده است)، یاد میشد.
پدربزرگ بنده متولد ۱۲۷۴ (1895) بود. او میگفت پدر یکی از بستگان نیای بزرگش در تهران قدیم بستنیفروشی داشته است. یعنی حدود ۲۰۰ سال پیش از ایشان. البته آنها هم مخترع ساخت بستنی نبودند و آن را از نیاکانشان آموخته بودند.
ما نمیدانیم وقتی یک سطل حاوی شیر در دوران باستان پشت پنجرهای در زمستان یخ میزده و کودکان فردا صبح با لذت آن را میلیسیدهاند، آیا با مفهوم بستنی آشنا بودهند یا خیر. اما نسبت دادن آن به دوران اخیر، کمی سادهنگارانه است.
شایعاتی که مثلا بستنی را اولین بار «کریم باستانی» در دورۀ قاجار ساخت، از این دست میباشد. البته روشن است که این سخنان نیز مانند سخن غربیان دربارۀ کشف ساخت بستنی در آمریکای قرن ۱۹، افسانهای بیش نیست.
مفاهیم موجود در زندگی ما، دستگاه نیستند که اختراغ شوند. مثلا غربیها نخست به دروغ خود را به فینیقیه متصل کرده و سپس در تاریخچۀ «شیشه» چنین مینگارند که، چند فینیقی کنار اجاق خوابشان برد و وقتی بیدار شدند دیدند از کنار سنگ اجاق، شیشه به بیرون تراویده است!
پرسش اینست که، تا آن زمان هیچکس در جهان اجاق روشن نکرده بود؟ هیچکس کنار اجاق خوابش نبرده بود؟ هیچکس از سنگ حاوی سیلیس در اجاق خود استفاده نکرده بود؟
غربیها از کودکی میآموزند که، همه چیز مال آنهاست و همه چیز را نخستین بار آنها پیدا کردهاند.
بستنی/ ice cream