دکتر پرویز خانلری دربارهٔ گیلکی چنین آورده است:
گیلکی مشتمل بر دو گویش متمایز در دو ناحیهٔ غربی و شرقی است (بیهپس و بیهپیش).
یکی گویش رایج در رشت، بندر انزلی، لشتنشا، صومعهسرا و کوچصفهان، دیگری نیز گویشی که در لاهیجان، لنگرود، رودسر و... متداول است. اما به هنگام تحقیق، گویش رایج در رشت، معیار بررسی و پژوهش زبان گیلکی است.(تاریخ زبان فارسی جلد ۲ ص۲۲)
«گیلکی از گویشهای ایرانی است که در قسمت گیلان و دیلمستان متداول بود و هنوز مردم استان گیلان آن را در گفتار به کار میبرند. گیلکی خود به چند شعبه منقسم است که با یکدیگر اندک اختلافی دارند...».(تاریخ زبان فارسی، ص ۴۱)
ریشهشناسی واژههای گیلکی از جالبترین و مطلوبترین بخشهای زبانشناسی در تحقیق این زبان است. زبان گیلکی از خانوادهٔ بازماندهٔ پهلوی شمالی است. از این لحاظ، در گیلکی به واژههای زیادی برمیخوریم که ریشهٔ زبان پهلوی در آنها نمایان است.
مانند:
والیشتن که در فارسی دری لیسیدن است و در پهلوی لیشتن.
کفتن: در فارسی افتادن و در پهلوی کفتن.
واستی: در فارسی باید و در پهلوی به صورت اپایستن آمده و پازند آن اواپستن است.
واش در گیلکی به معنی علف و در پهلوی همان واش است.
فعل شدن در گیلکی شون، به معنی رفتن است. در پهلوی سوتان به همان معنی رفتن است.
در منابع قدیم فارسی تا دیرباز فعل شدن به معنی رفتن به کار میرفت. مانند از دست بشد.
درخت را در گیلکی دار میگویند. این واژه از پهلوی دار/دَر آمده است.
(فرهنگ فارسی به پهلوی دکتر بهرام فرهوشی، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۵۸ صص ۳۵،۲۲۶،۳۶۱،۴۴۸)
زاک، فرزند. از زادن - پهلوی: زَک
کش، آغوش - در گیلکی در آغوش کشیدن - پهلوی کَش.
اسدی طوسی در «گرشاسبنامه» آورده است:
جوانی به آیین ایرانیان
گشاده کش و تنگ بسته میان
(برهان قاطع محمدحسین خلف تبریزی به اهتمام دکتر محمد معین چاپ سوم انتشارات امیرکبیر، ۱۳۵۷ جلد سوم ص ۱۶۴۶ حاشیه مصحح)
هومن از گیلان، پژوهشگر ایرانشناسی