نوشتار ایرانی

نوشتار ایرانی

فرهنگ و تاریخ اجتماعی ایرانیان
نوشتار ایرانی

نوشتار ایرانی

فرهنگ و تاریخ اجتماعی ایرانیان

فارس و غیرفارس، فارسی‌زبان و غیرفارسی‌زبان


مهرداد ایران‌مهر

مفاهیم و مقولاتی چون فارس و غیرفارس، آریایی و غیرآریایی، اقلیت و اکثریت، اقوام و قومیت‌ها، مناطق قومی، زبان محلی، زبان مادری، قوم و نژاد، فرهنگ اقوام، تبعیض‌های قومی و مذهبی، حق تعیین سرنوشت قومیت‌ها و ملت‌ها(!) و این دست مسائل، عموما الفاظی مرسوم در میان عوام بوده و نباید که در طرح مسائل مملکتی و حاکمیتی، به آن‌ها اعتنا کرد و یا آن‌ها را مورد استفاده قرار داد.

وجود مفهومی موسوم به «اقوام» نیز در میان جمعیت‌های ایرانی، اساسا خود دچار چالشِ عدم تحقق است؛ چه رسد که بخواهیم فهرستی از این اقوام را نیز ردیف کرده و در مرزبندی میان ملتِ کهن، یکپارچه و همگن ایران، به کار ببریم!

می‌دانیم تفاوتی تباری (اِتنیکی) میان مردم ایران (کل فلات) وجود ندارد. بنابراین، دسته‌بندی‌های ناموجه کنونی که البته مرز و تعریف مشخصی هم ندارند، فقط می‌تواند مفاهیمی فرهنگی به شمار آمده و شاید بتوان آن‌ها را تنها در چارچوب گروه‌های جمعیتی و خرده‌فرهنگ‌های هم‌ریشه، مورد بحث و بررسی قرار داد.

اما در این میان، اگرچه می‌توان از کُرد و لر و بلوچ و لک و گیلک و ترکمن و ارمنی و کُرمانج و آذربایجانی و هرمزگانی و خراسانی و جز آن، نام برد؛ اما به راستی دو مفهوم ساختگی و جعلیِ «فارس» و «ترک»، تنها برساخت‌هایی ذهنی‌اند که پرداختۀ دوران سیاه و تباه استعمار در کشورمان بوده و زادۀ اندیشه بیمار ایشان می‌باشد.

در همین جا یادآور می‌شویم، امروزه در کنار این دو مفهومِ ساختگی، مفهوم مبهم دیگری نیز به نام «عرب ایرانی» به کار می‌رود!

در اینجا به این نکتۀ مهم و اساسی می‌پردازیم که، «فارسی، زبان فارس‌ها نیست». و یا بهتر بگوییم، همانگونه که آمد، اساسا مفهومی موسوم به «اقوام» و در همین راستا قومی خاص به نام «فارس» در میان ملت یکپارچۀ ایران معنا پیدا نمی‌کند، که حال بخواهیم این زبان را از آن ایشان بدانیم یا ندانیم!

زبان ملی امروز کشورمان، فرآیندی را پیموده و فراگشت‌هایی چند را از سر گذرانده است تا بتواند بر جایگاه زبان رسمی و مشترک این مردم و کشور تکیه بزند. «زبان فارسی» هم‌اینک زبان ملی، رسمی و مشترک همۀ ایرانیان بوده و ویژۀ گروه و طایفه و قوم خاصی نیست.

یعنی اینکه همگی ما ایرانی و فارسی‌زبان هستیم، اما همزمان هر کدام به یکی از گویش‌ها و لهجه‌های محلی (بومی) و زیبای ایرانیِ خویش سخن گفته، و زبان ملی و رسمی و مشترک فارسی را نیز در پیوند میان یکدیگر و نامه‌نگاری‌ها و نشست‌های ملی، دیوانی و رسمیِ درون و بیرون کشورمان ایران به کار می‌گیریم.

اما امروزه استعمار توانسته کاری کند که گویشورانِ گویش‌های گوناگون ایرانی در استان‌های سراسر کشور همچون کردی و بلوچی و لری و بختیاری و جز آن، و همچنین برخی مردم خوزستان و استان‌های آذربایجان، ناخودآگاه ایرانیانِ استان‌های گویشور به لهجه‌های گوناگون گویش کهن دری را، «فارسی‌زبان» نامیده و کم‌کم نیز این نام‌واژه به گونۀ «فارس‌زبان» و سپس هم «فارس» در آمده و آنگاه نیز تبار ایشان فرض شده است(!)، و اکنون هم به سان بهانه و دستاویزی برای جدا انگاشتن مردم ایران از یکدیگر در آمده است.

یک مثال، گمان کنید کیسه‌ای در میان اتاق گذاشته شده است. بنده انگشترم، شما دستبندتان، آن یکی گردنبندش و دیگری هم جواهرش را در آن بگذارد. اکنون می‌پندارید که این کیسه از آن کیست؟ روشن است، همزمان که از آن همۀ ماست، اما به تنهایی از آنِ هیچیک از ما نیست. زبان فارسی کنونی نیز چنین ویژگیی دارد. یعنی در عین حال که از آنِ همۀ ایرانیان و ایرانی‌تباران است، اما هیچیک از ایرانیان نمی‌توانند به تنهایی آن را، از آنِ خود بدانند. دربارۀ قوم و ملتی به نام فارس هم، گفتیم که اصلا و اساسا چنین چیزی وجود خارجی ندارد، که بخواهد ادعایی در این باره داشته باشد!

متاسفانه امروزه استعمار توانسته مفهومی غلط و غولی ستمگر و بی‌شاخ و دُم به نام «فارس!» را در ذهن برخی از ایرانیان جا بیندازد. بدین معنا که قوم و ملتی ساختگی به نام فارس را در ذهن‌ها برساخته، و آن را قومی حاکم و ستمگر در ایران نامیده و نمایانده است. این در حالی است که، نه از دیدگاه دانش ژنتیک، نه زبانشناسی و نه از دید فرهنگی، چنین قوم و قومیّت و ملتی هرگز وجود خارجی نداشته و ندارد.


بارها گفته‌ایم که نامیدن تبار یک مردم به نام زبانشان، کاری بیهوده بوده و همیشه و همه جا درست از آب در نمی‌آید. مانند آمریکایی‌ها و استرالیایی‌ها که زبانشان انگلیسی است، اما کسی خود آن‌ها را انگلیسی نمی‌داند و نمی‌نامد. بنابراین، اینکه امروزه نام زبان ملی کشورمان «فارسی» است، این بدان معنا نخواهد بود که تبار ما نیز فارس است. ما همگی ایرانی هستیم و نام‌های کوچکمان نیز یزدی و خوزستانی و اصفهانی و آذربایجانی و خراسانی و شیرازی و کرد و بلوچ و ارمنی و ترکمن و کرمانج و جز آن است.

کاربرد غلط، نابجا و بعضا مغرضانۀ لغات و واژگان حقوقی و سیاسی در کشورمان، تنها به حیطۀ موضوعاتی فرهنگی و ادبی چون زبان، گویش و جز آن، محدود نشده و شوربختانه می‌بینیم که گستره‌های وسیع‌تر سیاسی و حقوقی و حتی بین‌المللی را نیز در برمی‌گیرد.

در این مورد، مقولۀ «فرهنگ» نیز مانند موضوع ملت، تعریف آن تنها دربارۀ کشور و مردم ایران خواهد گنجید و بس. یعنی اینکه سرشاخه‌ای به نام «فرهنگ ایرانی» داریم و در ذیل آن نیز زیرشاخه‌هایی با عنوان «خُرده‌فرهنگ‌های زیبای ایرانی»، که اتفاقا باید در حفظ، حراست و نگهداری از تک‌تک آن‌ها کوشید، تعریف می‌شوند.

این روزها خیلی‌ها می‌کوشند تا با کاربرد صفاتی چون گلستان، رنگارنگ و این دست واژگان به ظاهر زیبا دربارۀ ایران، سخنان بی‌مایه‌شان دربارۀ موزاییک برشمردن این کشور و مردم همگن و یکپارچه‌اش را، رنگ و لعابی درخور ببخشند! بیخبر از آنکه، درهم‌آمیختگی مردمان ایرانی، که این خصیصۀ آن‌ها همواره و در طول تاریخ زبانزد بوده است، معجونی همگن از مردم را در سرزمینی ناموَر به قلمرو میانی آفریده که هرگز نمی‌توان همچون موزاییک(!)، خطوطی فرضی میانشان ترسیم نمود. آنچه هست، گروه‌های جمعیتی به همراه خرده‌فرهنگ‌های زیبای ایرانی است که به کلی با معنای ساختگی و جعلی موزاییکِ اقوام و فرهنگ‌ها و ملت‌های(!) درون ایران، تفاوت دارد.

در ادامۀ همین بحث، امروزه مفاهیم اقلیت و اکثریت نیز در دستۀ همان مقولاتی قرار می‌گیرد که ما آن‌ها را میراث شوم دوران استعمار در کشورمان می‌دانیم. هر یک از ما زادهٔ گوشه‌ای از ایران هستیم و دوستان بسیاری از استان‌های آذربایجان، اردبیل، کردستان، سیستان و بلوچستان، خوزستان، گلستان و دیگر استان‌های کشور و نیز دوستانی ارمنی و آشوری و جز آن، داشته‌ایم و داریم. بر طبق دسته‌بندی‌های متاسفانه مرسوم کنونی، و با فرض غلطِ وجود «اقلیت قومی و مذهبی!» در کشورمان ایران؛ چنین می‌توان نتیجه گرفت که کسی تنها به واسطۀ زاده شدن در استان خراسان و شیعه بودن احتمالی، جزو اکثریت مردم ایران بوده و نیز همۀ این دوستانش از استان‌ها و مذاهب مذکور دیگر، اقلیت محسوب می‌گردند! با اینکه همگی‌مان یک جلد شناسنامۀ ایرانی داریم که هیچگونه تفاوتی نیز در ظاهر و باطن با هم ندارد.

وقتی همگی ما ایرانی بوده و شناسنامه‌ای در تایید این موضوع در دست داریم، بنابراین دسته‌بندی‌های مذهبی که خود به خود در جایگاه دوم اهمیت قرار گرفته و در تقسیمات ناظر بر موضوعات مربوط به اقلیت و اکثریت، بلاموضوع می‌گردد. بنابراین در اینجا، تنها بحث تقسیمات مربوط به حیطۀ مذمومِ موسوم به «قومی»، در میان می‌ماند.

در این باره نیز، هنگامی که ما از تبعیض سخن می‌گوییم، نخستین پیش‌نیاز آن، وجود دو یا چند گروه با ویژگی‌های تمایزیِ ملموس است؛ که در اینجا یعنی اینکه، اول باید فرض وجود قومی موسوم به فارس را پذیرفته و آن را اکثریت - و نیز لزوما ظالم - فرض نماییم، تا آنکه وجود لفظ اقلیت دربارۀ آن دیگر اقوام فرضی، درست از آب در بیاید!

بنابراین با توضیحات نسبتا مفصلی که در همۀ این موارد در متن نوشتار عرضه شد، می‌بینیم که طرح چنین موضوعاتی چقدر سخیف و غیرعلمی بوده و بنابراین می‌بایست که به طور کلی از کاربرد واژۀ «اقلیت (و در برابرش، اکثریت)» دربارۀ ایرانیان پرهیز نمود.

موضوع خیلی روشن است، همگی ما ایرانی هستیم، همین و بس.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد