مهرداد ایرانمهر
میدانیم که نام «ایران» به معنای سرزمین بزرگواران بوده، و از واژۀ ایرانیِ کهن «اَایرییَ وَایژَنگَه» برآمده است.
اما به نظر میرسد، واژۀ «اَایرییَ (بزرگوار)» به روزگار میانه (ماد و هخامنشی)، با خط میخی* و به زبان پارسی باستان، به شکل «فرتور 1» نگاشته و با هجای «ایرییَ» خوانده میشده است.
این واژه، با افزوده شدن «ان» به معنای سرزمین، در پارسی میانه (پهلوی) به گونۀ «اِیرانشهر»، و در فارسی دری به سان «ایران» در آمد.
فرتور 1
باور بر اینست که در زبانهای کهن ایرانی، 3 واک صدادار (حرف مُصوّت) داریم که زبَر (-َ )، پُشت (-ُ ) و «ایی» میباشند. در زبان ایرانی کهن، واک صدادار «–ِ» کمتر به کار رفته و همۀ واژگان با همان سه واک صدادار که گفتیم خوانده میشدهاند.
بنابراین، در بازخوانی خط میخی، واک گونۀ «فرتور 2» در آغازِ هر واژه، به گونۀ صدادار «ایی» یا «اَ.ایی» خوانده میشود.
فرتور 2
پیر لوکوک در کتاب «کتیبههای هخامنشی» رویه 67 مینویسد:
«همه بالاتفاق قبول دارند که نشانۀ a در آغاز مبهم است، و a در میان واژگان نوشته نمیشود.»
اما درین باره، دوستانی در تلاشند تا بگویند واک صدادارِ «فرتور 3» در هجانگاری لاتینِ خط میخی، «آ»ی بلند خوانده میشود.
فرتور 3
اما در این میان، نکتهای نباید از چشم دور بماند، و آن هم اینکه واک «فرتور 2» در میانه و پایان هر واژه به گونۀ «ا، اَ» خوانده میشود. همچنین برای نشان دادن آن در آوانگاری لاتین، به دو گونۀ «فرتور 3: بلند (ایی)» و «a: کوتاه (ا ، اَ)» به کار میرود. نیز آنکه، واک «فرتور 4» در آغازِ واژه، به گونۀ «ی» و در میانه و پایان واژه، به گونۀ «یی» میآید.
فرتور 4
برای نمونه، میتوان به واژۀ «داریوش» در نوشتههای میخی اشاره کرد که به گونۀ «دَ / ایر / یَ / ووُش» نگاشته شده، و واژۀ «ایرییَ / ایر (بزرگوار)» نیز در دل این نامواژه به کار رفته است. همچنین هجای آن در آوانگاری لاتین، به کمک نگارۀ «فرتور 3 (صدادار)» نوشته میشود.
درین باره میتوان نمونۀ دیگری نیز آورد، و آن نام پسر داریوش بزرگ، «خشیارشا» است. همانگونه که میدانیم، خوانش درست این نامواژه «خشَ / یَ / ایر / شا» است، نه «خَشایارشا». بنابراین در دل این واژه نیز، واژۀ «ایرییَ / ایر» به چشم میخورد، و میبینیم که هجای بخش نخست این نامواژه «خشَیَ (برگرفته از خشَ ایی یَ ثی یَ : شاه)» میباشد.
نمونهای دیگر نیز، خوانش هجانگاری لاتین واژۀ «شاه» به خط میخی پارسی باستان «xsayatiya»، به گونۀ «خشَ یَ ثی یَ» خواهد بود، نه «خشایاثیا»!
گاه نامواژۀ «اردشیر» را به گونۀ «ارتخشهر (اردخشیر)» آوردهاند.(شهریاری سپند - مقدس -، سپنتا شاه)
اما واژۀ «خشَت(ث)رَ» همریشه با همان واژۀ «خشَ ایی یَ ثی یَ : شاه» است. بنابراین، خود به تنهایی نمیتواند به معنای «شاهان شاه» باشد. زیرا این معنا از واژۀ «خشَ ایی یَ ثی یَ. خشَ ایی یَ ثی یَ. ا نم» است که به دست میآید، به معنای «شاهِ شاهان». ازین رو این واژه، نخست بدین گونه و سپس به روزگار ساسانی به سان «شاهنشاه» به کار رفت.(شماری از پژوهشگران برین باورند که واژۀ «ارته» همریشه با واژۀ «ایرییَ» در پارسی باستان و نیز «orto» در انگلیسی است)
نام «ایران» در زبان پهلوی، به گونۀ «اِیرانشهر» آمده است. اما برخی میگویند هجای این واژه در پارسی میانه به گونۀ «اِرانشهر» بوده و برهان سخن خود را نیز هجای لاتین آن «Eranshahr» میگذارند.
و اما پاسخ آنکه، اگر اندکی ریزبینانهتر نگاه کنیم، خواهیم دید بر روی واک «E» با هجای لاتین این واژه، یک «خط تیره، [-]» جای گرفته است (فرتور 5)؛ و بدین گونه، هجای آن در پهلوی «اِی (اِیران، مانند خوانش /ی/ در واژۀ /پِیدا/)» میباشد، نه «اِ (اِران)» و یا «ایی (ایران)».
فرتور 5
زیرا تا پیش از اندر شدن واژگان سامی، ترکی و احتمالا لاتین به زبان ما، میتوان گفت واک صدادار –ِ کمتر داشتهایم، و به جای آن «اِی» و گاهی نیز «ایی» به کار میرفته است.
در اینجا باید نکتهای را یادآور شویم، فراگشت واژگان به گونهای پیوسته و پیاپی، اما در یک درازای زمانیِ درخور انجام یافته و فرجام مییابد.
نمونهای میآوریم، خوانش واژۀ «اَایرییَ» در زبان ایرانی کهن را که در اَوستای کهن نیز به همین گونه آمده است، پذیرفتهایم. همچنین این را نیز میدانیم که نام این سرزمین، امروزه «اَایرییَ (ایر) + ان» به گونۀ «ایران» نوشته و خوانده میشود. اما برخی میگویند، این واژه در روند فراگشت خود و در میانۀ راه، ناگهان به ساختار «آر، اِر» درآمده، و بدین گونه است که این واژه «آریا» خوانده میشد.
اگرچه دوباره برین باور باز میگردند که این واژه دیگربار در روند فراگشتیِ ناروشنی، به یکباره از ساختار دوم نیز به بیرون آمده و به سان «ایر» امروزین در واژۀ «ایران» در آمده است.
اکنون پرسش اینجاست، فراگشتِ «اَایرییَ .. ایرییَ .. اِیر .. ایر» پذیرفتنیتر است، یا «اَایرییَ .. آریَ .. اِر .. ایر»؟
به دیگر سخن، به یکباره در فراگشت دوم و سوم چه بر سر واک «ی» در واژۀ «اَ ا [ی] رییَ» آمده که در واژههای «آریَ» و «اِر» ناپدید، و دوباره در واژۀ «ایر» پیدا شده است؟
همانگونه که پیشتر نیز یادآور شدهایم، در شاهنامه که برگرفته از خداینامهها است، به هیچ روی واژۀ «آریا» به چشم نمیخورد.
http://kuroshebozorg.blogsky.com/1393/07/18/post-56
همچنین برای نمونه، در نام «ایرج (پسر فریدون)» نیز به واژۀ «ایر» برمیخوریم، نه «آر».
اگرچه در نوشتههای دانشمندان و رخدادنگاران ایرانیِ یکی دو سده پس از حملۀ اعراب، گاه به نامواژۀ «آریاشهر» برمیخوریم. و این از آن روست که ایشان در آن زمان، هیچگونه دسترسی و توانایی به خوانش خط میخی نداشته، و تنها نوشتارنامههایی به خط لاتین (زبان یونانی) که به دست دبیران ایرانی به عربی و دری برگردان میشد، در دسترس بود. اما در پس این روزگار، و با کوششهای فراوان «شعوبیه» و کسانی مانند فردوسی بود که بار دیگر خوانش درست نام «ایران» از خداینامهها و زبان پهلوی انجام یافت.
در این باره، گروهی میپندارند که داریوش در 2500 سال پیش در کاخ آپادانا میایستاده و با آوایی رسا میگفته است، «من آریایی پسر آریایی...». بیخبر از آنکه هجای واژگان آن روزگار با این چیزی که ما امروزه از خوانش نوشتههای میخی برایمان بر جای مانده، تفاوت داشته است و دارد.
رخدادنگاران یونانی، «آموخیَه (دختر هوخشَترَ)» را آمیتیس، «اَایرتَه میَه- اَرتَمیَه (بانوی دریاسالار ایرانی)» را آرتمیس**، و نیز «هوتن (فرهیختۀ ایرانی)» را اُتانِس و «گَئوبَرووَه (سردار گوتی)» را گِبریاس خواندهاند.
این نکته رواست که، ما ایرانیان نمیبایست نامهای کهن سرزمین خویش را با هَجایی که ایونیها نگاشتهاند، بازخوانی نماییم. پس بدینگونه، اینکه از روی نوشتههای یونانی برهان بیاوریم که نام کشورمان به روزگار اشکانی، «اَریانا»*** و...، دردی را درمان نخواهد کرد.
باید این نکته را دانست که امروزه 3-2 هزار سال از روزگار هخامنشی میگذرد، و زبان ما دگرگشت فراوان یافته است. بنابراین نیازی نخواهد بود تا واژگان را به هَجای آن روزگاران کهن بازخوانی نموده و خود را آریایی بنامیم.
اگر چنین است، پس باید واژۀ پرستیدن را نیز به همان گونۀ کهن «پَ ایری اَستَه (گرد جایی ایستادن، پرستاری کردن)» خوانده، تیر را «تیشتر» و یا نام امروزین هوشنگ را همان «پَ او شَنگ**** (دارای خانۀ خوب)» هَجا نماییم.
به هر روی، امروزه نام کشورمان «ایران»، و تبارمان نیز «ایرانی» است. همچنین نیاکانمان «ایر و ایرانی» بوده و سرزمین کهنمان هم امروزه «ایرانزمین» نامیده میشود.
*خط پارسی باستان، به دو گونۀ کتیبهای (میخی) و کتابی (بر روی کاغذ و چرم) روایی داشته است. آن خط میخی که برای نوشتن بر روی سنگ و گِل (خشت) به کار میرفته، خطی است که دیگر امروزه به کار نمیرود. اما آن گونۀ دوم - کتابی -، همان خطی است که فراگشت یافته و به گونۀ خط پارسی میانه (پهلوی) و سپس پارسی دری (فارسی امروزی) در آمده است. دبیران ایرانی پس از یورش تازیان، دگرگونیهایی در این خط کهن ایرانی پدید آورده و آن را «پیرآموز» نامیدند. اما چون این دگرگونیها در حیره و سپس کوفه (عراق - اراک -، میانرودان، دل ایرانشهر) انجام شد، تازیان آن را «خط کوفی» و سپس عربی نامیدند.(نک: نوشتار «سهم ایرانیان در پیدایش و آفرینش خط در جهان»، استاد رکنالدین همایونفرخ)
**«آموخیه» شاهدخت ماد بود و بختالنصر دوم او را به زنی گرفت، و برای برآوردن خواست او، باغهای واژگون بابِل (یکی از شگفتیهای هفتگانۀ جهان) را بنا نهاد. «اَایرتمیه» نیز نخستین زن دریاسالار جهان است، که خشیارشا او را به فرماندهی ناوگان دریایی ایران گمارد.
***واژۀ «ایرییَ» نشانگر فرهنگ و گاه تبار یک گروه از مردمان است، نه سرزمین. بنابراین اینکه بگوییم در نوشتههای فلان روزگار، نام کشورمان «اریان - آرین» بوده، نشانگر آنست که نتوانستهایم میان خواندن پسوند «…ean» در زبان لاتین و «ان» در زبان خودمان، مرزی ببینیم.
****در باورهای کهن ایرانی، «هوشنگ پسر سیامک» شاه پیشدادی، نخستین کسی بود که روش کاربرد آتش را برای ایرانیان (جهانیان) به ارمغان آورد، و بدینگونه شهرنشینی و ساخت خانه در دشت، به جای زندگی در غارها (روزگار کیومرث - نخستین آدم -) در میان آدمیان روایی یافت.(جشن سده، 10 بهمنماه)