مهرداد معمارزاده طهران
غربیان واژۀ «گئوش اوروان» در گاتاها به معنای «روان آفرینش» را به خوشایند دلِ خویش ترجمه نموده، و واژۀ «گَئوش» را که «هستی و آفرینش» معنا میدهد، «گاو» معنا کردهاند؛ و بدینگونه، ما ایرانیان را گروهی «گاوچران آریایی» دانستهاند که در «دشتها» زندگی میکردهایم!
در اینجا بد نیست به بررسی واژۀ «گاو» بپردازیم و ببینیم آیا به راستی ما ایرانیان گروهی گاوچران بودهایم(!)، یا اینکه داستان به گونهای دیگر است:
گاو؛
بر پایۀ استورههای کهن ایرانی، ایرانیان پس از آغاز شهرنشینی که در پی روزگار «هوشنگ» شاه پیشدادی بدان دست یافته بودند، همچون گذشته به نگهداری و پرورش جانوران سودمند، در کنار کشت و کار میپرداختند. از شمار این جانوران، یکی چارپایی بود که ایشان در کشت و ورز، جابجایی بار، و نیز از شیر و گوشت و پوست و روده و پِهِن و استخوانهای آن در زندگی خویش بهره میبردند.
ایرانیان این جاندار سودمند را در جایگاه نماد «روان آفرینش» بر روی زمین برشمرده و آن را به گونهای نمادین، در پارهپاره از فرهنگ خویش جای داده بودند.
چهراختر؛
برای نمونه، یکی از 12 چهراَختران (صُوَر فلکی) آسمان را به سان نگارۀ این جانور که آن را «گاو» - همنامِ واژۀ «گئوش» - نامیدند، به پندار آورده و این نام را بر آن چهراَختر نهادند.
کیومرث؛
نمونههای فراوان دیگری نیز از کاربرد این نماد در فرهنگ ایرانی به چشم میخورد. و از آنگونه، نام «کیومرث» که در باورهای ایرانی، همان «آدم» (در زبان ایرانی کهن، اَ ایوا + اَدَم : نخستین اندیشه) است، در نوشتارنامههای کهن ایرانزمین «گَئومَرَتَ» ([گَئو: آفریده، زنده] + [مَرَتَ: مرگ، مُردنی، میرا]) خوانده شده و به معنای «زندۀ میرا» است. او نخستین آفریدهای بود که چونان «ایزدان» جاودان نبوده و پس از آفرینش، فرجامش مرگ بود.
گاو بَرمایه؛
همچنین در خداینامههای ایرانی و نیز شاهنامه آمده، این «گاو بَرمایه» بود که فریدون از شیرش نوشید و پرورش یافت، تا آنکه سرانجام توانست ایران را از چنگ ضحاک تازی برهاند.
گرز گاوسر؛
و نکتۀ زیباتر آنکه، او با گرزی «گاوسر» که کاوه برایش ساخت، ضحاک را بشکست و در بند نمود.
زمین بر شاخ گاو؛
همچنین ایرانیان برین باور کهناَند که «هنجار هستی بر پایۀ روان آفرینش، سامان مییابد»، و نماد این باور زیبا را به سان جای گرفتن زمین (هستی، گیتی) بر روی شاخ گاو، به نگاره کشیدهاند. اما غربیان به مانند همیشه، این یکی را نیز بد دریافته و گمان کردهاند که نیاکان ما ایرانیان از سر ناآگاهی چنین گفتهاند.
ژئو؛
به هر روی، ایشان از چاله به درآمده و دگرباره به درون چاه و آب خوشگوار خِرَد و دانش ایرانی افتاده و از آنجا که معنا و ریشۀ واژگان برجای مانده از زبان ایرانی کهن را در زبان کنونیشان از یاد بردهاند و نمیدانند، بنابراین «زمین» را که تا همین چندی پیش صاف و هموارش میپنداشتند!، «Geo - ژئو، گئو» نامیدند. ما ایرانیان به خوبی میدانیم که نماد ایستادن زمین بر روی «شاخ گاو» را از برای چه در فرهنگ کهنمان گنجانیدهایم، اما آیا ایشان نیز میدانند که چرا زمین را Geo مینامند؟
جغرافی؛
به هر روی، ایشان این واژه را به گونۀ Geography نیز به کار بردند که معرّب همان واژه، دوباره به گونۀ «جغرافی» به زبان امروزین ما راه یافت.
کابوی؛
این را نیز میدانیم که باز همین واژۀ «گاو» در زبان لاتین به سان Cow (گاو، برای نمونه Cowboy: گاوچران) آمده است.
قربان؛
کرپانها، بزرگان آیین مهر بودند، و برای ایزد مهر به قربانی و پیشکش آن به آسمانها میپرداختند. بیشتر شمار قربانیها «گاو» بود، زیرا همانگونه که آمد، خود نماد و نشانی از «گئوش اوروان» یا همان روان آفرینش بود، و میباید که به درگاه خدایان پیشکش میشد. اگرچه که این خود بهانهای نیز میبود، برای فراهم آوردن خوراکِ سالانۀ همین ستایندگان و ستایشگران.
گوسفند؛
برای آگاهی بیشتر، نامواژۀ «گئو» در نام جانور سودمند دیگری نیز به چشم میخورد، و آن نیست مگر «گَئو - سپَند (جاندار مقدس)» یا همان «گوسفند» خودمان، که همین ویژگیهای سودآور را برای نیاکانمان داشته، و بنابراین ایشان به رام کردن و پرورش آن نیز پرداختهاند.
ابراهیم؛
در سرگذشت افسانهوارِ پَرهام ایرانی (ابراهیم) نیز، به جای قربانی کردن فرزند، بار دیگر میبینیم این «گَئو - سپَند، گوسفند» است که برای اینکار (قربانی) پیشکش میگردد. خوبست بدانیم، واژۀ «کَرپان» در روزگاران پسین، معرّب گشت و به گونۀ «قُربان» درآمد؛ که هنوز هم این واژه به همین معنا در زبان ما کاربرد دارد، اما به نادرست گمان میشود که چون این واژه در آیینهای «ادیان سامی» نیز به کار برده میشود، پس اَنیرانی (غیرایرانی) است!
به هر روی، نماد کهن و ایرانی «گاو»، پس از پراکندگی و کوچ ایرها در سرتاسر جهان آن روزگار پراکنده شد و به گونههای گونهگونی در آمد:
میترا؛
برای نمونه، همین قربانی کردن گاو که در آیین مهر ایرانی روایی داشت، به همراه این کوچندگان به اروپا رفت و در آیینی که «میتراییسم (مهر: میترا)» نام گرفت، همچنان دنبال گشت و ایشان نیز به قربانی کردن «گاو» در آیینهای خویش پرداختند، که نشانههای آن هنوز هم بر دیوارنگارههای آن سامان برجاست.
مینوتائور؛
همچنین در «کِرت» و در زمان فرمانروایی «میناییها»، در افسانۀ پادشاه مینوس آمده که او در زیرزمین کاخ خود، جانوری همریخت «گاو» داشت به نام «مینوتائور»، و آدمها را به سان قربانی، خوراک او میکرد.
ماتادور؛
و نمونۀ دیگر از این نماد را هنوز هم در بخشهای جنوبباختری اروپا به چشم میبینیم، که همان ورزش «گاوبازی» در اسپانیاست. اگرچه که هماکنون این نماد و قربانی کردن آن در آنجا، نمایی دلخراش یافته است.
لاسکو؛
و باز در غار کهن «لاسکو» در اروپا، بیش از همه، نگارۀ سه جانور «گاو (بیشترین نگارهها)، بز کوهی و اسب» که پیوند بیچون و چرایی با سرزمین و فرهنگ ایران دارند، به چشم میخورد. و این در جایی است که، جانوران بومی اروپا «گراز، گوزن و گرگ» میباشند، نه آن سه جانوری که نگارههایشان بر دیوارهای غار لاسکو دیده میشود. همسانی آن نگارهها با نگارههای غارهای لرستان و نیز سنگنگارههای کهن تیمره در خمین، نشان از کهنتر بودن نخستین کوچ سفیدپوستان (ایرانیان) به سرزمین اروپا دارد.
گوسالۀ سامری؛
نمونههای دیگری از نماد «گاو» را در جاهای دیگر جهان، و از آنگونه در میان بنیاسراییل میبینیم که در «عهد عتیق» آمده، «ایشان در نبود موسی که گویند به کوه تور رفته بود، دست به ساخت گوسالهای زده و به ستایش آن پرداختند».(زیرا بر پایۀ آشنایی با فرهنگ ایران، به هنگام دربند شدن در بابِل و سپس آزادی به دست کوروش بزرگ، چنین آموخته بودند که «گاو» نمادی از روان آفرینش در فرهنگ ایرانی است، و ستودنی)
گاو بنیاسرائیل؛
همچنین، در داستان دیگر یهودی که در کتاب دینی مسلمانان با نام «بقره: گاو» آمده، بار دیگر میبینیم این تکهای از بدن گاو است که روانِ رفته را به بدن آن مَرد کُشته شده، بازمیگرداند.
آپیس؛
و اما این نماد به همراه ایرانیان به مصر نیز راه یافت و «گاو آپیس» از خدایان ناموَر ایشان شد، و در نگارههای گوناگون در آرامگاه فرعونهای مصر، این ایزد با سر گاو دیده میشود.
هندوها؛
این نماد کهن در سوی خاور نیز به همراه ستایندگانِ «دیوا - شیوا» به سند (هند) رسید و همگان میدانند که «گاو» جانوری سپند (مقدس) نزد هندیان به شمار آمده و ایشان این جانور را میپرستند، که نشانهای از همان روان آفرینش در فرهنگ ایرانی است.
و اما درین باره، دیگر تنها به همین اندازه بسنده میکنیم که امروزه در درون مرزهای امروزین کشورمان نیز، به پیکرههای خوشتراش، بیهمتا و ستُرگ «گاو»، فراوان به چشم میخورد:
تخت جمشید؛
با مشاهدۀ سرستونهای چندین خرواری تراشیده شده از سر گاو، در پارسه (تخت جمشید) و دیگر بناهای کهن کشورمان، به جایگاهِ بلند این نماد در زندگی روزانه و آیینهای برگزار شده به روزگار نیاکانمان پی میبریم.
اوستا؛
همچنین آگاهیم که 21 نسک اوستای کهن، پیش از سوزانده شدن به دست به نام اسکندر گجستک مقدونی، بر روی 12 هزار پوست چرمینۀ «گاو» نگاشته شده بود؛ که اگرچه میتوانستهاند از پوست هر جانور دیگری برای اینکار بهره بگیرند، اما باز هم این پوست «گاو» بوده که برای نگاشتن سپندنامهای با چنین درونمایۀ شگرفی و از آنگونه نگاشتن پیشینه و فرهنگ کهن کشورمان «ایران» به کار رفته است.
باد با چراغ خاموش کاری ندارد
اگر در سختی هستی , بدان که روشنی . . .
------------------
من در برخی از امتحاناتم مردود شدم اما دوستم تمام درسهایش را با موفقیت گذراند.
اکنون او یک مهندس در شرکت مایکروسافت است
و من فقط مالک مایکروسافت هستم ... بیل گیتس
3254