
این یکی از درسهای فراموششدۀ دهخدا دربارۀ گریزناپذیر بودن «خویشباوری ایرانیان برای رهایی از دایرۀ بسته عقبماندگی» است.
«... اما تمدن، این کلمه در فرهنگهای شما (غرب) خیلی مبهم است، اما در پیش ما خیلی روشن و کمال مطلوب است که از زمانهای بسیار بسیار قدیم رو به آن میرویم و سکته و وقوف فقط وقتی است که دچار چنگیزها و تیمورها بشویم.
تمدن را ما دو قسمت میکنیم: یکی تمدن معنوی و روحی، و یکی تمدن مکانیکی. از قسمت اول شما بهرهور هستید و هیچ مددی هم به آن نکردهاید، بلکه اختلاط و امتزاجی که با اقوام وحشی و آدمخوار در خون و اخلاق پیدا کردهاید، قرنها هر چه ممکن بود، مسیر تمدن را کندتر کردید. دیر یا زود، او را مغرب باید از شرق اقتباس کند. اما در تمدن مکانیکی کسی دست ما را نبسته است، مشغولیم و خیلی هم به سرعت...».
درسی را هم از باورهای او دربارۀ لزوم استقلال و ناوابسته بودن به مراکز قدرت خارجی، واگویه میکنیم.
سی. ادوارد ولز رییس اداره اطلاعات سفارت آمریکا از او دعوت میکند که با گزارشگر صدای آمریکا به مصاحبه بنشیند. اما شادروان دهخدا، این دعوت را با فرستادن نامۀ زیر پاسخ میدهد:
«جناب آقای سی. ادوارد. ولز، رییس ادارۀ اطلاعات سفارت کبرای آمریکا
نامۀ مورخۀ ۱۹ دی ماه ۱۳۳۲ جنابعالی رسید، و از اینکه این ناچیز را لایق شمردهاید در بخش فارسی صدای آمریکا از نیویورک، شرح حال مرا انتشار بدهید، متشکرم.
شرح حال من و امثال مرا در جراید ایران و رادیوهای ایران و بعضی از دُول خارجه، مکرر گفتهاند. اگر به انگلیسی اینکار میشد، تا حدی مفید بود؛ برای اینکه ممالک متحدۀ آمریکا، عدهای از مردم ایران را بشناسند. ولی به فارسی، تکرار مکررات خواهد بود، و به عقیدۀ من نتیجه ندارد. و چون اجازه دادهاید که نظریات خود را در این باره بگویم و اگر خوب بود حُسن استقبال خواهید کرد، این است که زحمت میدهم؛
بهتر این است که ادارۀ اطلاعات سفارت کبرای آمریکا به زبان انگلیسی، اشخاصی را که لایق میداند معرفی کند. و بهتر از آن، این است که در صدای آمریکا به زبان انگلیسی برای مردم ممالک متحده شرح داده شود که در آسیا مملکتی به اسم ایران هست که خانههای قراء و قصبات آنجا، درب و صندوقهای آنها قفل ندارد، و در آن خانهها و صندوقها طلا و جواهرات هم هست، و هر صبح مردم قریه از زن و مرد به صحرا میروند و مشغول زراعت میشوند، و هیچ وقت نشده است وقتی که به خانه برگردند، چیزی از اموال آنان به سرقت رفته باشد. یا یک شتردار ایرانی که دو شتر دارد و جای او معلوم نیست که در کدام قسمت مملکت است، به بازار ایران میآید و در ازای پنج دلار، دو بار زعفران یا ابریشم برای صد فرسخ راه حمل میکند و نصف کرایه را در مبدا و نصف دیگر را در مقصد دریافت میدارد، و همیشه این نوع مالالتجارهها سالم به مقصد میرسد. و نیز دو تاجر ایرانی، صبح شفاها با یکدیگر معامله میکنند و در حدود چند میلیون، و عصر خریدار که هنوز نه پول داده است و نه مبیع آن را گرفته است، چندصد هزار تومان ضرر میکند. معهذا هیچ وقت آن معامله را فسخ نمیکند و آن ضرر را متحمل میشود. اینهاست که از این گوشۀ آسیا شما میتوانید به ملت خودتان اطلاعات بدهید، تا آنها بدانند در اینجا به طوری که انگلیسیها ایران را معرفی کردهاند، یک مشت آدمخوار زندگی نمیکنند. و از طرف دیگر به فارسی، به عقیدۀ من خوب است که در صدای آمریکا، طرز آزادی ممالک متحدۀ آمریکا را در جنگهای استقلال، به ایرانیان بیاموزید و بگویید که چگونه توانستهاید از دست استعمار خلاص شوید، و تشویق کنید که واشنگتنها و فرانکلنها در ایران، برای حفظ استقلال از همان طُرق بروند.در خاتمه، با تشکر از لطف شما احترامات خود را تقدیم میدارد.»