مهرداد ایرانمهر
هنوز جوهر امضاء تفویض صدارت به دولت بنفش خشک نشده بود که سیل اظهارات و اقدامات اعضای نورسیده و حریص آن جهت اجرای طرح غیرقانونی «آموزش به زبان مادری اقوام!» در کشور، از در و دیوارِ «هیات دولت» سرازیر مناطق بیش و کم التهابزدۀ به اصطلاح قومی گشت.
اما به هر صورتی که بود، با ایستادگی جانانۀ بخش معقول از طیف ملیگرای کشور و هوشیاری اعضاء و استادان معظم فرهنگستان و برخی نهادهای بیدار و دغدغهمند امنیتی، این توطئه نقش بر آب شده و بر اجرای صحیح اصل 15 قانون اساسی تاکید گردید.
http://kuroshebozorg2.persianblog.ir/post/105
اگرچه این نکته را هم باید به یاد داشت که، حسن روحانی هر از گاهی در سخنانش اعلام میکند وعدههایش را فراموش نکرده و در موقع مقتضی اجرایشان خواهد کرد. شاید عدهای سادهلوح فکر کنند که او موضوع «رفع حصر» را میگوید. اما باید دانست، روحانی تلویحا دارد پیامی را برای محافل رادیکال قومگرا صادر میکند تا از حمایتهای وی برای رسیدن به اهدافشان ناامید نگشته و در عوض از یاریاش دست برندارند.
http://irane-ayandeh2.persianblog.ir/post/3
در این میان، از آنجا که تیر عملۀ نادان و بیسواد دولت (وزیر آموزش و پرورش) نیز همانند همقطارانش در بحث غیرقانونیِ «آموزش به زبان مادری!» به سنگ خورده بود، بنابراین بار دیگر با دستور و همراهی پنهانِ یار «Free Mason» کابینه (سیدرضا صالحی امیری)، مرحلۀ دوم طرح را که اتفاقا خائنانهتر نیز بود، مطرح نمود.(دربارۀ صالحی امیری، بیشتر خواهیم گفت)
فانی: بومیگزینی، سیاست جدید وزارت آموزش و پرورش در جذب نیرو
۲۱ اسفند ۱۳۹۲
به گزارش تسنیم، وزیر آموزش و پرورش با اشاره به ضرورت راهاندازی مرکز ارزیابی حرفهای معلمان، از «جذب نیروهای بومی» به عنوان سیاستی جدید برای حل مشکل نیروی انسانی آموزش و پرورش خبر داد.
فانی یادآور شد: نخستین سیاست ما در حوزۀ منابع انسانی، «جذب و تربیت نیرو از بوم برای بوم» است. یعنی از یک طرفِ استان به آن طرف استان نیرو نبریم، که این نیروها بعد از سه تا چهار سال کار، دوباره خود را به زادگاهشان منتقل کنند. بنابراین در تلاش هستیم تا برای کل کشور بومهایی را تعریف کنیم و هر یک از این بومها نیازهای خود را تأمین کنند. هماکنون مدیران کل آموزش و پرورش استانها مأموریت پیدا کردهاند بومهایی را مشخص کنند.
وزیر آموزش و پرورش گفت: پذیرش دانشگاه فرهنگیان از سال آینده در دفترچۀ شماره دو کنکور، بر اساس این بومها طراحی میشود.
علی اصغر فانی پنجشنبهشب در گفتگو با ایرنا افزود: آموزش و پرورش از چهار ماه پیش، کل کشور را به بومهایی تقسیم کرده، و برای هر بوم از همان منطقه جذب نیرو برای دانشگاه فرهنگیان دارد.
وی گفت: پذیرش دانشجوی بومی در دانشگاه فرهنگیان باعث میشود در سالهای آینده نیروهای آموزش و پرورش در زادگاه خود استخدام شوند. حرکت آموزش و پرورش در جهت پذیرش دانشجویان بومی، باعث ایجاد ثبات در نیروی انسانی فرهنگیان میشود.
انگلستان تا جایی که از دستش برمیآمد، طی یکصد و پنجاه سال گذشته، ایران را تجزیه کرد. یعنی دو تا ایران به اندازۀ ایران کنونی را از پهلویمان در آورد. اما به نظر میرسد، آمریکا رَویه و شیوهای کم و بیش متفاوت در راهبرد خود دربارۀ ایران دارد و آن را پیگیری میکند.
اگرچه هدف هر دو یکی است، تضعیف ایران.
همانگونه که گفته شد، راهبردها متفاوت است. بدین معنا که، به جهت جلوگیری از پدید آمدن خلاء در غرب آسیا و جولان دادن روسیه و چین در منطقه، - از منظر آمریکا - میبایست پیکرهای به نام ایران در این نقطۀ حساس از جهان، حفظ شود. اما در همین حال، جهانخواران این نکته را نیز از نظر دور نمیدارند که برای پایِش توان بالقوه، تاریخی و قابلاعتنای این شاهین تعادل در منطقه و جهان (ایران)، بهتر است که آن را به صورت «فدرال قومی!» درآورد، تا بیخطر شود.
زیرا به سادگی میتوان ایرانِ فدرال قومی شده را مانند خمیر آمادۀ طبخ، به تنور چسباند و تجزیه نمود. در همان حال که یک ایران یکپارچه از امنیت اجتماعی بالایی برخوردار است، اما یک ایران قومی میتواند مانند عراق، افغانستان، سوریه و...، ناامن باشد.
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/152283
در سال 59، ام.آی.سیکس و الاستخبارات موفق به گول زدن مقامات تازهکار جمهوری اسلامی شده و با به راه انداختن طرحی آبکی و قابل لو رفتن به نام «نوژه»، کاری کردند که مقامات وقت جمهوری اسلامی، از ترس در دام ایشان افتاده و تقریبا تمام فرماندهان لایق و ارشد لشگر 92 زرهی اهواز و خلبانان درجه یک نیروی هوایی، یعنی دو بازوی نیرومند ارتش ایران را اعدام کنند.
آنگاه 70 روز بعد، صدام با فراق بال، آتش توپخانههایش را به روی ایران گشود و تا دروازههای اهواز پیش آمد. اگرچه با رشادتهای لشگر پیاده 77 و همۀ ایرانیان، پس نشست. اما این حماقت کودکانۀ مقامات جمهوری اسلامی، در اعدام بدون دلیل مکفی آن همه فرمانده زبدۀ ارتش، بهایی گزاف روی دست ایرانیان گذاشت.
http://kuroshebozorg2.persianblog.ir/post/197
اکنون نیز همین مقامات، در دام کنونی مسالهای موسوم به «اقوام!» در ایران افتاده و احتمالا باز تا بار دیگر ما ایرانیان را کاملا بیچاره نکنند، دستبردار نخواهند بود!
«آموزش (به) زبان مادری»، «بومیگزینی!»، «موزاییکهای رنگارنگ در ایران»، «تُرکهای ساکن ایران»، «قوم فارس!»، «عربهای عربتبار و سامینژاد خوزستان»!، و این دست مفاهیم ماسونی و صهیونی، همگی دستهگلهای اهدایی دانشگاههای تلآویو و حیفا به مسئولان نظام جمهوری اسلامی است، که در کمال شگفتی، هماکنون با آغوش باز نیز پذیرفته شده و «دولت تدبیر و امید» با نفوذیهای ماسون درون بدنهاش، و شاید که توافقاتی پشتپرده، پرچمدار و مامور اجرای اینگونه طرحها شده است.
استادان اینگونه طرحها نیز کفتارهای پیر سنای آمریکا چون «دانا روهرا باکر» هستند، که البته معرّف حضور میباشند!
http://khabarfarsi.com/ext/3187181
با کلید خوردن طرحهایی که مشارکتیها (حزب مشارکت) در دهۀ 70 در استان خوزستان و دیگر نقاط کشور آن را آغاز کردند و مسالۀ قوم و قومیّتبازی را در جامعۀ یکپارچۀ ایران رواج دادند، وضعیتی بغرنج در ساختار اجتماعی ایران شروع به شکل گرفتن کرد، که بسیار نیز خطرناک بود؛ و آن نطفه، امروز در حال تکوین و آماده شدن برای نابودی ایران است.
ما شگفتزدهایم که چگونه رهبری عالیۀ نظام، سپاه پاسداران و بخشهای محافظهکار آن، خامِ طرح استعماری قومیّتسازی در ایران، آن هم در زیر لوای حکومت جمهوری اسلامی شدهاند! این بدنامی و لکۀ ننگ که سرانجامی مگر تجزیۀ ایران در پی نخواهد داشت، چیزی نیست که به این آسانیها از پیشانی مجریان و نیز سکوتکنندگان در برابر آن، پاک گشته و زدوده شود.
آیتالله خمینی به هر شیوهای که بود، توانست با درایتی خاص، غائله تجزیهطلبان سالهای آغازین انقلاب را فرونشاند. از آن رو، رهبری کنونی نظام نیز، پیش از عناوینی چون رهبری مسلمین جهان و یا هر عنوان دیگری، نخستین وظیفۀ ذاتیاش همانا رهبری و راهبری صحیح کشور و ملت ایران و نیز مهار جریانات واگرایانهای است که اینک به وضوح سر در آخور بیگانه داشته و در حال فعالیت شدید برای نابودی کشور و ملت ایران هستند.
آری، آیتالله خمینی به هر شیوه و ترفندی بود، حرکات تجزیهطلبانۀ قومی اوایل انقلاب را مهار کرد. اما اکنون چه؟
متاسفانه امروزه دولت جمهوری اسلامی خود به این مسالۀ حساس که بوی خون از آن به مشام میرسد، دامن میزند. اکنون همگان میدانند که بیشتر از بقیه، یک کشورک در جهان است که بیش از دیگران، به مسائل قومی در ایران علاقمند بوده(!) و بدان دامن میزند و برای پررنگتر کردن دامنۀ آن، هزینه میکند.
http://forum.hammihan.com/thread67197.html
جهان هنوز خونریزیهای دهشتناک بالکان و نسلکشیهای قومی در یوگسلاوی سابق را از یاد نبرده است. و چه بسا که، با رَویۀ کنونی، تا چند دهۀ دیگر ناچار باشیم به مانند یوگسلاوی سابق از «ایران سابق!» نیز نام ببریم.
دکتر حمیدرضا صدر در نوشتاری با عنوان "روزی روزگاری فوتبال" آورده است،
«درگیری طرفداران ستاره سرخ بلگراد و دیناموزاگرب، سالها روی سکوها جریان داشت و دوربینهای تلویزیونی بارها آن را به صورت زنده پخش کرده بودند. نشریۀ "رد استار ریو ویو" در 1992 طی گزارشی در مورد جنگ صربها و کرواتها نوشت: ”شجاعان ستاره سرخی، پرچمهایشان را روی سکوها گذاشته، تفنگهایشان را برداشتند و به جبهه رفتند”. کرواتهای طرفدار دیناموزاگراب نیز جوخههای مقاومت سامان بخشیدند تا در خیابان و میدان شهرهای کرواسی در برابر حملات صربها مقاومت کنند. طرفداران دیناموزاگرب در زمرۀ اولین کسانی بودند که خود را به مراکز نظامی معرفی کردند، لباس ارتشی پوشیدند و اسلحه به کمر بستند. کششهای دیرپای ناسیونالیستی اقوام مختلف یوگسلاوی که تا دیروز فقط در میادین فوتبال ابراز میشد، زبانههای جنگ را شعلهورتر ساخت و دستکم در آغاز جنگ، بسیار تعیینکننده بود. "فوتبال" دلیل جنگ نبود، اما پیشدرآمدی برای کینهتوزی بعدی به شمار میرفت. پیشتر هم فوتبال، تضاد میان قومهای مختلف در یوگسلاوی را عیان میساخت، فقط کسی آن را جدی نگرفته بود».
علی ربیعی، این کارگر سابق که توانست در کنار اشتغال به پیشۀ «بازجو(یی)» در نهادهای امنیتی، دکترای «مدیریت استراتژیک» خود را از دانشگاه اخذ نماید نیز مانند دیگر همپالگیهای سابقش، علاقۀ عجیبی به مقوله و بحث «اقوام!» دارد؛ و خوبست بدانیم، او هم از همکاران دیرین صالحی امیری در مرکز تحقیقات استراتژیک نظام بوده و به شمار میآید.
خبر خوش وزیر رفاه برای مناطق محروم:
استفاده از افراد بومی و محلی در پروژههای بزرگ
۲۷ مهر ۱۳۹۳
فارس - علی ربیعی وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی در مراسم اختتامیه نخستین مسابقات ملی مهارت ویژه معلولان که با حضور نمایندگان مجلس برگزار شد، اظهار داشت: ما بنا داریم آموزشهای مهارتی را به صورت استانی برگزار کنیم.
وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی در ادامه به طرح این وزارتخانه در بخش اشتغال در مناطق محروم و به ویژه «استانهای مرزی» اشاره کرد و گفت: باید بتوان از نیروهای بومی و محلی در بخش اشتغال و پروژههای بزرگ استفاده کرد، که اینکار به زودی محقق خواهد شد.
http://khabarfarsi.com/ext/10842760
با وضع اسفناک و نگاههای نابخردانۀ کنونی به وضعیت اجتماعی ایران، بیگمان در کمتر از 20 تا 30 سال آینده، با موجی از جوانانی در مناطق مختلف کشور روبرو خواهیم بود که با تعالیم قومی و مسموم کنونی بار آمده و نفرت از ملیّت ایرانی در نهادشان ریشه دوانیده است. زیرا ایشان با آموزههای ماهوارهایِ تزریق شده از آن سوی مرز، هماینک در حال آموزش نفرت از ایران و ایرانی بودن به فرزندان معصوم و از همه جا بیخبر خویش بوده و بدینگونه خویشتن را «اقوام ساکنِ ایران (و نه ایرانی)» مینامند!
بیگمان این روند در پی آغاز طرح تاسفبار «بومیگزینی» از سوی دولت ضدملی بنفش، ضمن تشدید القائات «قومی»، افزونتر نیز خواهد شد. این تحریکات تا آنجا پیش رفته است که این روزها زمزمۀ تشکیل استان بختیاری، کردستان شمالی (مُکریان) و جز آن(!)، از سوی ایرانیترین ایرانیان به گوش میرسد.
به هر روی، طرح مسائلی چون تشکیل اینگونه استانهای تبارمحور، به همان اندازه مذموم است که پیگیری تجزیهطلبان در ادعای واهی تشکیل «آذربایجان جنوبی!».
در همین باره، زمانی که مشاوران دکتر حسن روحانی در گرماگرم رقابتهای انتخاباتی خرداد 92، بیانیۀ ده مادهای (شماره 3) و پُر از موارد نقض قانون اساسی خود را منتشر نمودند، گُل از گُلِ تجزیهطلبان شکفت.
برای مثال، در تصویر زیر دیده میشود که یک پانترک در بخش نظرات تارنمای rouhani.ir چه نظر همراه با ذوق و شوق و نیز غلطاندازی گذارده و خود را نه ایرانی، بلکه «یک ترک ساکن ایران» معرفی نموده است!(مانند زمانی است که مثلا بنده به ژاپن بروم و خود را یک ایرانی ساکن ژاپن بنامم)
http://www.rouhani.ir/event.php?event_id=63
ما هشت سال در دفاع مقدس جنگیدیم تا کشورهای عربی و غربی، خوزستان ما را «عربستان!» و خرمشهرمان را نیز «المحمّره!» ننامند. اما آقای روحانی، مثل «آب خوردن» در اهواز رفت بالای منبر و خطبۀ عربی خواند و خیلی شیک، مردم اهواز و خوزستان را یکسر عرب نامید!
امروزه کسی در آمریکای 400 ساله نمیگوید، من فنلاندی هستم، اتریشی هستم، ایتالیایی هستم، هندی هستم، چینی هستم.(با اینکه واقعا هستند) بلکه همگی میگویند، ما آمریکایی هستیم و سپس اهل ایالت کنتاکی، کالیفرنیا، ایلینویز و...
اما در ایرانِ چندین و چند هزار ساله، به جای آنکه بگوییم ایرانی هستیم و سپس اهل استان خوزستان، مازندران، زنجان، آذربایجان، کرمانشاه، مرکزی، لرستان، کرمان و...، به جایش میگوییم که ما از فلان قوم و بهمان قبیله هستیم و تازه در برخی موارد حتی «ایرانی بودن» خودمان را نیز انکار میکنیم.
با این وصف، انتظار دارید آمریکا ابرقدرت نباشد و ما باشیم؟ انتظار دارید مثلا دوباره به سان هزارههای پیش که عقل و خرد در میانمان جاری بود، همچنان فرمانروای جهان باشیم؟ انتظار دارید که آمریکا ما را تحریم نکند و ما آنها را تحریم کنیم؟
به یزدان اگر ما خرد داشتیم
کجا این سرانجام بد داشتیم
http://kuroshebozorg2.persianblog.ir/post/199
بنده تاکنون وجود موضوعی موسوم به «آسیمیلاسیون (فارس)» در ایران را به هیچ وجه قبول نداشتم. اما امروز معتقدم که اینک آسیمیلاسیون صفات و مفاهیم واهی، جعلی و ساختگیِ قومی، مانند ترک و فارس و عرب و...، با کمک بخشی از حاکمیت، در ایران به جریان افتاده و بدینگونه تلاش میشود تا با نابودی هویت ملی و مفهوم «ایرانی بودن»، هویتهای فروملی و مجعول قومی را جایگزین آن نمایند.
همچنین، از آن رو هویتهای فروملی (قومی) را مجعول میخوانیم که، وجهی ریشهدار و ثابت نداشته و با امتزاج دائم جمعیتهای ایرانی طی سده و هزارههای گذشته، اکنون بیشتر، حالتی «فرهنگی - انتزاعی» و آن هم با عنوان «خردهفرهنگ» در ذیل فرهنگ ملی ایرانی دارد؛ نه مفهومی ساختارمند و تبارمحور و همراه با مولفههای مکملِ مورد نیاز برای ایجاد یک هویت مستقل، از جمله فرهنگ کهن، سرزمین مستقل، تاریخ مکتوب و جز آن.
در همین باره، از آنجا که هنوز در ایران نمیتوان به روشنی دور عدهای خط کشید و عنوان نمود که ایشان از فلان قوم هستند، بنابراین نخستین گام برای بر هم زدن یکپارچگی تاریخی ایرانیان و همچنین تضعیف روحیۀ ملی نزد ایشان، برساخت مرزهای قومی است. این طرح که توسط لابی قدرتمند و پرنفوذ صهیونیسم جهانی راهبری میشود، یک طراحی بلندمدت است که هماکنون چندین دهه است با ملیزدایی از ذهن و روح جامعۀ ایرانی توسط چپهای فکری و برخی مذهبیونِ مزدکیمسلک پی گرفته میشود.
ازین رو، تبدیل تقسیمات مرسوم «جغرافیایی» کشور به مرزهای «قومی و جمعیتی»، که بتواند مطابق میل جهانخواران نیز قرار گیرد، به روندی ساختارمند و پرحوصله نیاز دارد؛ که البته آن هم از هماینک «کلید» خورده و بناست حداکثر تا 8 و نهایتا 16 سال آینده به مرحلهای برسد که بتوان مرزهای فدرال قومی در ایران را به خوبی لمس نمود و زمینه را برای تشکیل دولتهای محلی فراهم کرد!
از این به بعدش، دیگر خیلی سخت نیست و راه برای دشمنان جهانیمان فراهم است تا ایران را به کام پرتگاه تجزیه و نیستی بیفکنند.
در همین رابطه، چنانچه در چند دهۀ آینده، چشمتان به اسنادی افتاد که شخصی با نام «سیدرضا صالحی امیری» از امیرکلا بابل را عامل ماسونهای مسئول این طرح در ایران معرفی مینمود، اصلا تعجب نکنید. ایشان مشاور بخش اقوام «مرکز تحقیقات استراتژیک نظام» در دورۀ ریاست دکتر حسن روحانی در این مرکز بودهاند، و بدینگونه است که بالا بودن بسامد کاربرد واژۀ «اقوام» در تکتک سخنرانیهای حسن روحانی، توجیهپذیر میگردد.
سیدرضا صالحی امیری
رئیس سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران
حزب سیاسی: اعتدالگرا (دولت یازدهم)
سیدرضا صالحی امیری (زاده ۱۳۴۰ در شهرستان بابل)، دارای مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشد علوم سیاسی و دکترای مدیریت دولتی از دانشگاه آزاد اسلامی (واحد علوم و تحقیقات) و استادیار دانشگاه است.
عنوان رسالۀ دکتری او «مدیریت تنوع قومی در ایران و جهان» است.
صالحی امیری در سالهای پس از پیروزی انقلاب در مشاغلی همچون رئیس کمیته اجتماعی شورای عالی امنیت ملی، عضو هیأت رئیسه مرکز بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری، عضو هیأت امناء مؤسسه مطالعات راهبردی وابسته به وزارت علوم، مشاور رئیسجمهور در دولت سیدمحمد خاتمی و عضو شورای اجتماعی کشور و عضو شورای اطلاعرسانی دولت خدمت نمود.
او همچنین «معاونت پژوهشهای فرهنگی و اجتماعی مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام» را در کارنامۀ خود دارد. صالحی امیری در یازدهمین دورۀ انتخابات ریاست جمهوری «معاون فرهنگی ستاد دکتر حسن روحانی» بود و نمایندۀ فرهنگی او در بحثها و مناظرات انتخاباتی محسوب میشد و به تبیین نگرشهای روحانی در زمینه فرهنگ میپرداخت.
صالحی امیری: اقوام و اقلیتهای ما، صاحبان کشور هستند
1393-05-23
رئیس سازمان اسناد کتابخانهی ملی گفت: اقوام و اقلیتهای مختلف در ایران از ارزش بالایی برخوردارند، به گونهای که ما در دوران انتخابات تلاش کردیم تا این حوزه را به عنوان یک وزارتخانه تعریف کنیم.
وی با اشاره به اینکه پس از انتخابات، رئیسجمهور با تمام مشکلاتی که وجود داشت، دستیار ویژهای در زمینۀ امور اقوام و اقلیتها تعیین کرد، افزود: نگرش و ذهنیت برخی از صاحبنظران در این حوزه دارای مشکلاتی بنیادین است، در حالیکه همۀ ما نباید فراموش کنیم که «جامعۀ بزرگ، یعنی اقوام و اقلیت ما».
http://www.chaparak.ir/detail/News/3045677
دکتر رضا صالحی امیری، شاهکلید فرهنگی دولت یازدهم
سرویس سیاسی خرداد:
حسن روحانی شانزده سال سمت دبیری شورای عالی امنیت ملی را بر عهده داشت و تجربۀ حضور وی در راس هرم یکی از عالیترین نهادهای امنیتی و اِشراف وی بر این مقوله باعث گردید که به تعاملی سازنده با نیروهای موثر و تاثیرگذار در این حوزه دست یابد و پس از خداحافظی با این سمت و تمرکز بیشترش بر گلوگاه راهبردی مرکز تحقیقات استراتژیک، بسیاری از چهرههای آن دوران به واسطۀ آشنایی با وی در پژوهشکده مرکز تحقیقات گرد هم آمدند و حلقۀ فکری نظاممندی را شکل دادند.
چهرههایی فرهنگی، هنری و سیاسی که اکنون با پیروزی روحانی در انتخابات ریاست جمهوری جزو نزدیکترین حلقههای یاران وی هستند و میتوانند توسعۀ نظری را که به آن نایل شدهاند، به ساختار امور اجرایی کشور تزریق کنند.
از میان مردان مورد وثوق رئیسجمهور که اکنون چندان برای عموم نام و چهره شان آشنا نیست، میتوان به دکتر سیدرضا صالحی امیری اشاره کرد. جستجوی نام وی در فضای مجازی و یا در میان صفحات روزنامهها نکتۀ دندانگیری پیرامون شخصیت وی به دست نمیدهد. اما کافی است سری به تارنمای مرکز تحقیقات استراتژیک بزنید و با دهها عنوان تالیفی وی در حوزۀ اقوام و موضوع وجود تنوع قومی و فرهنگی در ایران و جهان آشنا شوید.
همراهی دکتر صالحی با حسن روحانی به زمانی بسیار دورتر بازمیگردد. وی اکنون با ریاست جمهوریِ حسن روحانی نقش و جایگاه بالاتری نیز یافته و گماشتن او بر راس هرم کارگروه فرهنگی که مامور چینش وزرای مترتب با این حوزه است، میتواند آرام و با طمانینه وظیفۀ محوله را پیش ببرد.
ضمن آنکه میزان مودّت وی و حسن روحانی و باور وثیق رئیسجمهور منتخب به تواناییها و استعدادهای دکتر صالحی، نکتهای نیست که شیخ دیپلمات به سادگی از آن بگذرد و به مشورتهای وی بسنده کند.
http://khordadnews.ir/print.php?id=3565
پایگاه اطلاعرسانی و خبری جماران - تهران
تاریخ خبر: 16/04/1393
صالحی امیری: من به همراه برخی، از جمله آقای آشنا در مرکز تحقیقات استراتژیک، خانم مولاوردی در امور زنان، سیدضیاء هاشمی از وزارت علوم و ۲۰ انجمن علمی و مرکز پژوهشی تصمیم گرفتیم مبانی اعتدال را در ابعاد مختلف تبیین کنیم.
وی دربارۀ شائبهای در خصوص بحث مشایی و مکتب ایرانی و مقایسه شدن وی با «مشایی» گفت: ما 8 سال در مقابل آن گفتمان نقد کردیم و قلم زدیم و آن را توهین به شعور ملت دانستیم، ما و دوستانمان در مرکز تحقیقات 8 سال در نقطۀ مقابل تفکرات آقای احمدینژاد شناخته میشدیم و امروز باید هزینه بدهیم که با آن گفتمان همسویی میکنیم!
http://www.jamaran.ir/fa/NewsContent-id_47545.aspx?
مدیریت منازعات قومی در ایران
سال نشر: 1385
تهیه شده در: معاونت پژوهشهای فرهنگی و اجتماعی
این کتاب توسط دکتر سیدرضا صالحی امیری، معاون پژوهشهای فرهنگی و اجتماعی مرکز تحقیقات استراتژیک، با مقدمۀ سیدمحمد خاتمی به چاپ رسیده است.
http://irane-ayandeh.blogsky.com/1393/07/01/post-14
دکتر صالحی در این کتاب منازعات قومی را به عنوان یک معضل تاریخی مورد بررسی و واکاوی قرار میدهد. وی در تبیین و تشریح کتاب فوق، از مدیریت تنوع قومی به عنوان الگوی نظری و چارچوب بحث استفاده نموده و منازعات موجود را در این چارچوب مورد بازبینی و آسیبشناسی قرار میدهد.
به اعتقاد نویسنده، سیاستهای قومی در گذشته و حال با ویژگیهای جامعۀ ایران انطباق نداشته است، به همین دلیل پس از گذشت صد سال از تاریخ معاصر ایران و اجرای برنامههای مختلف توسعه، کماکان وضعیت قومیتهای کشور از حیث برخورداریهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نامطلوب است.
http://www.csr.ir/departments.aspx?abtid=08&&depid=60&&semid=47
باری، این عمله و اکرههای بنفش، آنقدر در سخنانشان بر دم وجود اختلاف و نزاع و تنوع قومی و مختلف بودن جمعیتهای همگن ایرانی میدمند، که حالت تهوع به انسان دست میدهد.
به هر روی، این طرح مخوف و خانمانسوزِ «بومیگزینی»، تا آنجا قرار است پیش برود که با امتزاج حیلهگرانۀ یکی دو دههای دروناستانی، زمینههای افتراق هر چه بیشتر میان جمعیتهای در هم تنیدۀ تقسیمات موجود کشوری بیش از پیش فراهم آید.
بدین سان و با این روش، رفتهرفته امتزاج ملی و کشوریِ جمعیتهای ایرانی کمرنگ و کمرنگتر شده و آنگاه به جای آن، امتزاج و اختلاطهای گوناگون دروناستانی جایگزین آن گشته و باعث خواهد شد تا بتوان به مردم هر بخش جغرافیایی کشور چنین القاء نمود که، شما از یک قوم ویژه و برای مثال قوم اصفهانی، قوم لرستانی، قوم همدانی، قوم کرمانی و...(!) هستید.(البته اقوام فارس و ترک و عربِ ایرانی را هم که قبلا استعمار زحمتش را کشیده و برساخته است!)
از سویی، با اجرای این طرح شوم، مفاهیمی «فرهنگی - زبانی» همچون کُرد، بلوچ، لک، گیلک و... نیز که اکنون واقعا موجودند، با طی این فرآیند، به هویتهای آسیبزای صرفا «تبارمحور» تبدیل خواهند شد.
احتمالا با روشهای خائنانه - و در بهترین حالت آن، شاید ناآگاهانۀ - دولت فراماسونیستی یازدهم، احتمالا روزهایی را به چشم خواهیم دید که ایران تبدیل به «فدرال قومی» شده و مناطق مختلف آن، خودمختار و سپس نیز به کام صهیونیستها تجزیه شود!
تقسیمات مرسوم کشوری در ایران «جغرافیایی» است، نه جمعیتی.( چه رسد که بخواهیم آن را قومی بدانیم)
بنابراین آنچه که دولت کنونی (یازدهم) با نام «آمایش سرزمین» پیگیر آن است، آمایشی «معکوس» و بر خلاف نیّات اولیۀ این طرح میباشد. زیرا هدف اصلیِ آمایش سرزمین در ایران، بالا بردن حس ملی در میان آحاد جامعه به کمکِ ساز و کارهای تعریف شده و تا حدودی پرهیز از بومیگزینی، به طور همسطح و همتراز، در سراسر کشور بود.
آنچه اینک از آن با نام «آمایش سرزمین» نام برده میشود، در واقع بومیگزینی بیحد و مرزی است که آغاز راه فدرالیزه شدن قومی به کمک «برساخت اقوام ساختگی و جعلی در ذهن مردم هر استانِ جغرافیایی» است!
یعنی تعریف «مرزهای جغرافیایی»، به عنوان «مرزهای قومی» به کمک آمایش معکوس سرزمینی. این خواستۀ همراستا با اهداف صهیونیسم، بدینگونه اجرا میشود که مردم هر استان ایران را از سفر و هجرت به دیگر بخشها و استانهای جغرافیایی در شرق، غرب، شمال، جنوب و مرکز کشور باز داشته و بهانههایی موجه نیز برایش تراشیده میشود. با این عنوان که، دانشجویان (به ویژه دختران) حق دارند در دانشگاههای شهر و استان خود، از سهمیۀ اولویتدار در قبولی برخوردار شوند. سربازان حق دارند با امریه، در شهر و استان خود خدمت کنند، و هزار شیوۀ دیگرِ طراحی شده در بنیادهای شرقشناسی واشنگتن و لندن و تلآویو.
بدین سان، رفتهرفته مردم ایران از آشنایی و رفت و شد با یکدیگر محروم گشته و طرح قومیسازی استانهای جغرافیایی کشور، قابل حصول خواهد شد. دلایلش نیز، ظاهری کاملا مصلحتگرایانه و عوامپسند دارد، که طرفداری عوامالناس را نیز برای طراحان و مجریانش در پی خواهد داشت.
سرانجامِ این طرح، خدمت سربازی یک پسر جوان همدانی در شهر همدان است که دیگر حس پاسبانی در پادگانی در شهر زابل که احساس خدمت در راه وطن را در نهاد وی به وجود خواهد آورد، ندارد. دانشجویی که به استانهای دیگر ایران نرود، کمکم لهجه و گویش ایشان برایش غریبه و ناآشناتر جلوه خواهد نمود و حس جدا بودن از دیگران در نهادش ریشه خواهد دوانید. بدینگونه اینجاست که میتوان وارد مرحلۀ بعدی طرح، یعنی جدایی زبانی، دولتهای محلی، فدرال و خودمختاری شد و سپس طرح تجزیه را نیز به آسانی اجرا نمود.
در روشهای نوین استعماری، این طرحها با کمترین هزینه برای طراحانش اجرا گشته و دیگر نیازی به لشگرکشیهای پرهزینه و اقناع جامعۀ جهانی در این مورد هم نیست. البته کمی زمانبر است، اما کار اجرا با هزینۀ خود کشور هدف و نیروهای درونیاش اجرا خواهد شد و اتفاقا خیلی هم شسته و رُفتهتر خواهد بود!
با طرحهای تحمیلی استعمار به حاکمیت ایران، آن هم تحت لوای نام دهانپرکن «حقوق بشر!»، اینک شیوۀ معقول «آمایش سرزمین» کنار نهاده شده، و طرحی با همان نام، اما با کارکردی وارونه موسوم به «بومیگزینی»، در حال طی فرآیند مذمومِ تبدیل تقسیمات «جغرافیایی کشوری» به «مناطق قومی» در وزارت کشور است.
در همین باره،
امروزه هنوز هم در گوشه و کنار کشور، خانههایی موسوم به «سازمانی» به چشم میخورد که متعلق به سازمانها و نهادهای دولتی بوده و زمان ساختشان دستکم به 4 دهۀ پیش میرسد.
میدانید چرا؟
پاسخش، دردِ دل ماست. طرح حکیمانۀ «آمایش سرزمین» که تا پیش از انقلاب 57 به طور مستمر پیگیری میشد، متاسفانه با روی کار آمدن گروههای چپگرا در سالهای پس از آن، نه تنها به فراموشی سپرده شد بلکه روندی معکوس به خود گرفته و همزمان با جایگزینی شعار عوامفریبانۀ «بومیگزینی»، کار به جایی رسید که هماکنون شاهدش هستیم و رفتهرفته کشور به سوی «فدرال قومی» سوق داده میشود.
با چنین وضعیت پیچیدهای، متاسفانه هماینک مسئولین مربوطه سرخوشانه گمان میکنند که کاملا بر اوضاع مسلط هستند!
برای نمونه، علی یونسی دستیار رئیسجمهور در امور اقوام که خیال میکند با پشتوانۀ وزارت پیشین خویش بر دستگاه امنیتی کشور، به آسانی میتواند بر چالشِ پدید آمده پیرامون مسالۀ جمعیتهای ایرانی، چیره گردد! ایشان سالها در مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام، همکار حسن روحانی و سیدرضا صالحی امیری بودهاند.
جالب است که، این به اصطلاح استراتژیکیها، خیلی هم ادعای مدیریتشان میشود!
علی یونسی در گفتگو با احسان هوشمند، روزنامه ایران - نوروز 1393:
«...قاعده این است که دستکم یکچهارم جمعیت کشور، دائما باید در حال چرخش باشد، تا تفاهم و آشنایی ملی شکل گیرد».(نقل به مضمون)
این سخن، نشانۀ دو مطلب است. یکی اینکه، منش و طیف فکری مصاحبهکننده میتواند مصاحبهشونده را به سَمت و سویی درست (حالت فوق) و یا نادرست سوق دهد. دیگر نیز آنکه، روشن میشود این آقای یونسی هم خیلی در این باره بیاطلاع نیست و میداند که «جابجایی جمعیت» یعنی چه(!)، اما نکته اینجاست که دولت بنفش یازدهم اینک به گونهای عامدانه در پی بومیگزینی صِرف و سوق دادن کشور به سوی «فدرالیسم قومی» میباشد.
با طرحی که به نام «آمایش سرزمین» تا پیش از سال 57 انجام میشد، «کارکنان دولت» پیرو قرارداد استخدامی خود، میبایست حداقل به مدت 10 سال در نقاطی که سازمان و نهاد مربوطه طی طرح «آمایش سرزمین» برای ایشان در نظر گرفته بود، خدمت میکردند.
این طرح، محسنات فراوانی داشت. نخست آنکه همۀ کشور از توان و تخصص تکتک نیروهای متبحر موجود بهرهمند گشته و استفاده میکرد. دیگر آنکه، اکثر این جوانان در بدو استخدام خود، بسیار امکان داشت که با شخصی از بومیان منطقه آشنا شده و ازدواج نماید. بدینگونه نسلی نو شکل میگرفت که مانند همۀ هزارههای رفته بر این سرزمین، پیکرهای کمابیش همگن داشت؛ و در عین حال، پویاییِ سهچهارمِ خردههویتهای بومی آن نیز حفظ میگشت. اما از همه مهمتر، مطیع بودن این جمعیتِ شکل گرفته در برابر فرامین صادره از مرکز بود، که امکان بروز فتنهانگیزی و تحریکات قومی دشمنانِ آن سوی مرز در داخل کشور را، به صفر میرساند.
و اما، البته آن خانههای سازمانی جهت سکونت افراد حاضر در این طرح نیز، طی تفکری بخردانه ساخته شده بود، تا ضمانت و تشویقی برای تداوم اجرای آن باشد.
به کوتاه سخن، امروزه ادامۀ اجرای صحیح طرح «آمایش سرزمین»، مغایر با قول و قرارهایی است که دولت قومیّتگرای بنفش در پشت پرده با ایالات متحده گذاشته و ضمن آن تعهد داده است که یک ایران با مختصات فدرال قومی را به ایشان تحویل بدهد.
بدین رو، اینک طرحی با همان نام (آمایش سرزمین)، اما با روندی معکوس در دستور کار دولت ضدملی یازدهم است و وزارت کشور متبوعش نیز مخفیانه در حال تکوین آن میباشد. «بومیگزینی» آن هم از گونۀ مفرطش که البته میدانیم ظاهری خوش برای عوام دارد، نخستین مرحله از اجرای این طرح بوده و سپس نیز کارهای فرهنگی و رسانهای برای جا انداختن این طرح شیطانی در ذهن مردم، در دستور کار میباشد.
برای تکمیل این طرح اهریمنی، چند ماهی است که رسانههای اطلاحطلب و تجزیهطلب، متفقا بر روی مطلب انحرافی «آموزش به زبان مادری اقوام!» کار کردهاند. بنابراین احتمال میرود که بر بستر اجرای معکوس طرح آمایش سرزمین، این بیوطنان هماینک در پی طرحهای بعدی همچون افزایش اختیارات شوراهای محلی، تشکیل دولتهای محلی و اعطای خودمختاری به ایشان و آنگاه نیز نیل به مقصد نهایی، یعنی «فدرالیسم قومی» باشند.
http://kuroshebozorg.blogsky.com/1392/11/09/post-43
شنیدهها حاکیست، به دلیل عدم امکان اجرای «تدریس زبانهای محلی» در ایران، که چراییاش به خوبی توسط جناب احسان هوشمند تشریح شده است، آموزش و پرورشِ دولت بنفش (یازدهم) به دنبال اجرای طرح وحشتناک «آموزش استانی زبانهای محلی» است، که متاسفانه از هماکنون بوی خون از آن به مشام میرسد.
http://kuroshebozorg2.persianblog.ir/post/165
اجرای طرح خام و ناپختۀ مطبوعات و رسانههای گروهی به زبان «محلی و قومی»، خود به اندازۀ کافی آسیبزا بود؛ چه برسد که، حال بخواهد آموزش استانیِ زبانهای محلی هم راه بیفتد!
برای نمونه، مردم کُردزبانِ شهرها و روستاهای سردشت، پیرانشهر و... در استان آذربایجان غربی، چه گناهی کردهاند که باید شبکۀ استانی و نیز مطبوعات محلی را به زبان نامانوس ترکی(!) دریافت نمایند؟
از آنجا که مجریان سرحال اینگونه طرحهای رسانهای - استعماری در کشورمان، کسانی چون حسین محمدزاده صدیق (مشکینشهر)، اصغر زارع کهنمویی (اسکو)، عباس سلیمی نمین (نمین)، علی عبدالعلیزاده (تبریز)، محسن مهرعلیزاده (تبریز) و...، متاسفانه همگی از بازماندگان عقبۀ فکری فرقه دموکرات (غائله پیشهوری در آذربایجان) بوده، و مجریان اصلی نیز کسانی چون برندا شِیفر از اسرائیل، دانا روهرا باکر از سنای آمریکا، سیمین صبری از کمیتۀ حقوق بشر نروژ، ژیل ریو جاسوس وزارت دفاع فرانسه (به گونهای عامدانه) و البته پادوهای نادانی چون محمدصالح نیکبخت، ناصر فکوهی و حتی بیخبرانِ ابنالوقتی چون نسرین ستوده و عالیپیام (هالو) و جز ایشان نیز دانسته و ندانسته گروه اول را پشتیبانی میکنند، بنابراین پیداست که اینک بیشتر تمرکز جهانخواران، بر روی شمالغرب کشورمان بوده و اولویت «تجزیه» در برنامههای اینچنینی میباشد.
همانگونه که میدانیم، طرح تغییر مرزهای سیاسی منطقه بر اساس الگوهای «قومیتی»، از زمان فروپاشی عثمانی مطرح بوده است.(قرارداد سِور، ۱۹۲۱)
http://kuroshebozorg2.persianblog.ir/post/160
اما جالب است بدانیم، در مقدمۀ کنوانسیون حقوق زن، به «رعایت تمامیت ارضی» اشاره شده؛ و در کنفرانس وین (۱۹۷۰) تأکید گردیده است، «حق تعیین سرنوشت» نباید به گونهای تفسیر شود که مجوزی برای جداییِ بخشی یا کل یک سرزمین باشد. در میثاق حقوق مدنی و سیاسی نیز، امضاکنندگان، کشورهای عضو میثاق را مکلف به اعمال مجازات گروههایی که باعث تحریک افکار نژادپرستانه میشوند، کرده است.
به راستی اگر هم چپها و اصلاحاتیها و پستمدرنهای داخلی (تودهایها، مارکسیستها و فرقویهای سابق!) این همه عاشق و شیفتۀ ایجاد دولتهای محلی در ایران هستند، خوبست دستکم از همان اروپاییهای ملوسشان یاد بگیرند و تقلید کنند.
چرا که، اروپا اینک در حال تکوین مراحل «فدرالیزیشن بر پایۀ سنترالیزیشن»(همگرایی بر پایۀ تمرکزگرایی) است. اما آنچه که اینک حُمقای محترم داخلی فریاد زده و به دنبالش هستند، چیزی جز طرح استعماری «تجزیه» نیست.
اروپا هماکنون در حال حذف روادید در مرزهای خود (شینگن)، ایجاد بانک مرکزی و پول واحد (یورو)، ایجاد پارلمان اروپایی، تشکیل مرکز سیاست خارجی واحد، پایتخت اروپایی (بروکسل)، گذرنامههای یکسان، ایجاد استاندههای واحد (استاندارد یورو)، نامگذاری شهرها و میدانها و اماکن مختلف به نام «یورو»، تکوین مفهوم شهروند اروپایی و بسیاری اعمال تمرکزگرایانۀ دیگر میباشد.(این طرح، پس از جنگ دوم و با «پیمان ذغالسنگ» آغاز شد)
به همین منظور، چنانچه ما نیز بخواهیم دربارۀ «مرزهای ایران سیاسی کنونی» به دنبال فدرالیزم باشیم؛ میبایست که به تدوین اجرای طرح «پیمان (اتحادیه) نوروز» و تشکیل کنفدراسیونهایی چون «آذربایجان و اران»، «کردستان (به انضمام اقلیم عراق)»، «بلوچستان (به انضمام بخش غربی سند)» و...، آن هم تحت لوای «فدراسیون مرکزی ایران» بیندیشیم.(البته با این شرط که، در صورت فروپاشی و یا رخداد هر مسالۀ دیگری دربارۀ این کنفدراسیونهای فرضی در آینده، تعرضی نسبت به تکههای درونی ایران سیاسی کنونیِ عضو آنها، ایجاد نگردد)
http://irane-ayandeh.blogsky.com/1392/12/08/post-1/ایران-را-ایرانستان-نکنید
یادمان باشد که چهار نمونۀ بارز از موارد «تجزیه» را طی همین یک دهۀ گذشته، در جهان شاهد بودهایم.
- جدایی کوزوو از صربستان با حمایت آمریکا و مخالفت روسیه، که سرانجامش تجزیۀ صربستان بود.
- جدایی آبخازیا و اوستیای جنوبی با حمایت روسیه و مخالفت آمریکا، که به تجزیۀ گرجستان انجامید.
- جدایی سودان جنوبی از سودان با حمایت آمریکا - طراحی انگلیس - و مخالفت روسیه، که به تجزیۀ جنوب سودان انجامید.
- جدایی شبهجزیرۀ کریمه و مناطق جنوب شرقی از اوکراین با حمایت روسیه و مخالفت آمریکا و اروپا، که سرانجامی مگر تجزیۀ کشور اوکراین نیافته است.
همانگونه که در نمونههای بالا نیز دیده میشود، مهم نیست که کدام قدرت جهانی موافق و یا مخالف طرح تجزیه در کشوری باشد؛ زیرا آنچه که سرانجام اتفاق میافتد، تجزیۀ کشورِ هدف خواهد بود!
متاسفانه دولت ضدملی و قومیّتگرای یازدهم (بنفش!) نیز مامور آماده نمودن زمینههای این طرح بوده، و قرار است حداکثر ظرف 8 تا 16 سال آینده، یک ایران با مختصات «فدرال قومی» را تحویل ایالات متحده بدهد.
یعنی یک خمیر آمادۀ طبخ (تجزیه)!
در ادامه،
امروزه وقتی سخن از اهلیت یک مکان یا بومی شدن در یک منطقه به میان میآوریم، مجموعهای از مصداقهای فرهنگی منظور میشود. وقتی میگوییم اصفهانی، آذربایجانی، گیلک، کرمانی یا بوشهری، تجلی آن در لهجه و گویش، پوشاک، خوراک، صنایع دستی، آداب و رسوم و بسیاری از میراث مادی و معنوی جلوهگر میشود.
توضیح آنکه، در آینده باز هم دربارۀ سه هویت مجعول «فارس»، «ترک آذری» و «عرب ایرانی» سخن خواهیم گفت. خردههویتهایی چون کُرد، بلوچ، ارمنی، بختیاری، خراسانی، بوشهری، ترکمن، خوزستانی، آذربایجانی، سمنانی، همدانی و...، اگرچه مفاهیمی انتزاعی و سیال به شمار میآیند، اما در هر حال ملموستر بوده و میتوان آنها را در ذیل هویت ایرانی تعریف نمود.
البته، اینگونه تعلقات و هویتهای فروملی، در ذیل هویت و فرهنگ مادر ایرانی تعریف گشته و آنچه که هویتهای خُرد منطقهای را شکل میدهد، همانا تصویری هالهگون، در هم فرو رفته و بدون مرزی مشخص در دل جامعۀ بزرگ ایرانی محسوب خواهد شد.
گاه در این باره، بهانههای بیموردی مطرح میشود. برای مثال، اینکه چرا نام «خلیج فارس» به نام قوم فارس است؟
به هر روی، اینگونه ابهامات غیرعلمی و عوامانه و نیز عدم توانایی در پاسخگویی مستند و عالمانه به آنها، ناشی از فقر دانش تاریخ اجتماعی و به طور کلیتر عقبماندگی علوم انسانی در کشورمان است، که به گفتۀ زندهیاد دکتر «یحیی ذکاء تبریزی» متاسفانه در بطن جامعۀ ایرانی ریشه کرده است.
از آنجا که ما اینک تاریخ کهن کشورمان را از دهان غربیان شنیده و به گفتۀ روانشاد دکتر جهانشاه درخشانی، «نشانی خانۀ پدری را از بیگانه گرفتهایم»، و بدین رو تاریخ پرشکوه روایی و استورهایمان را از یاد بردهایم؛ بنابراین امروزه گمان میکنیم که کسانی به نام پارس (آریا) در همین 3000 سال پیش از سیبری به ایران آمدهاند و اکنون هم فرزندان ایشان با نام «فارس!»، همین قوم ظالم و حاکم کنونی در ایران هستند!
به راستی آیا فرانسه، آلمان و ژاپن هم، «اقوام» دارند؟
چگونه است که کشورهای نوپا و نوین جهان، امروزه همگی ملت هستند؛ اما کهنترین کشور و ملت جهان، اینک با صدور فرمانِ دولت بنفش یازدهم، به یکباره به «کشور اقوام» تبدیل شده است!
طرح ایوب اسرائیل، طرح تجزیۀ نرم ایران است. این طرح، همگام با طرح برهوت سنای آمریکا (دامن زدن به نابودی زیستبوم و آثار باستانی ایران)، دو طرحی هستند که مکمل هم بوده و شانه به شانۀ یکدیگر پیش میروند. مجری کنونی طرح ایوب که با همکاری دانشگاههای حیفا و باکو در حال پیگیری است، «برندا شیفر» نویسندۀ اسرائیلی - امریکایی و دارای دکترای علوم سیاسی از دانشگاه تلآویو با گرایش دامن زدن به مطالبات قومی در ایران با محوریت آذربایجان و استاد کنونی دانشگاه حیفا و استاد مدعو دانشگاه باکو میباشد.
فعالیت کنونی برندا شیفر در اجرایی کردن طرح ایوب، خیلی هم بر کسی پوشیده نیست. برای مثال، او مسافر همیشگی پروازهای تلآویو به باکوست!
طرح ایوب همانگونه که از نامش نیز پیداست، طرحی نرم و خزنده است که تا زمان کامل شدن زمینهچینیهای لازم پیرامون آن، تقریبا عجلهای برای وارد شدن به مرحلۀ پایانیاش وجود ندارد.(و اتفاقا همین موضوع، کار را برای ما خطرناکتر کرده است. زیرا مانند آب زیر کاه است، که هست اما احساس نمیشود!)
دولت بنفش مامور آگاه اجرای طرح اسرائیلی ایوب - به خواست ایالات متحده - در ایران، با روشِ معکوس نمودن روند طرح «آمایش سرزمین» میباشد.
همانگونه که پیداست، در اینجا داریم در گسترۀ علم سیاست بینالملل که در حوزۀ علوم انسانی قرار داد، بحث میکنیم. ضمن اینکه، این موارد عادی نبوده و جزو برنامههای محرمانه در سطح جهان محسوب میگردند.
اگرچه هشت تا شانزده سال دیگر نشانههای طرح ایوب دیده خواهند شد، که البته در آن زمان واکنش نشان دادن در برابرش دیر خواهد بود. دربارۀ طرح ایوب، مستندات زیادی مربوط به مایکل لدن و دانا روهرا باکر دو سناتور آمریکایی موجود است.
زمانی که کشتی غولپیکر «تایتانیک»، در سال 1912 بندر سوتهمپتون را به مقصد آمریکای شمالی ترک کرد و راهی پهنۀ آبی اقیانوس اطلس شد، هیچکس گمان نمیکرد که این سازۀ عظیم را دیگر هرگز به چشم نخواهد دید.
هنگامی که کشتی تایتانیک در آن شبِ وهمآلود به کوه یخ برخورد، ناخدا و دستیارانش طبق محاسباتی دریافتند که کشتی تا چند ساعت دیگر به اعماق آب اقیانوس فرو خواهد رفت. بدین رو، بیدرنگ موضوع را به اطلاع همۀ مسافران رساندند. اما بخشی از مسافران کشتی که بر روی عرشۀ پهناور تایتانیک ایستاده بودند، هرگز گمان نمیکردند که این غول عظیم غرق شود و بنابراین به سوی قایقهای نجات نرفتند.
امروزه کارشناسان، علت تلفات 1200 نفری در حادثۀ تایتانیک را، عدم توجه بخشی از مسافران به هشدارهای خدمه میدانند، که بزرگی و پهناوری «تایتانیک»، این توهّم را در ذهن ایشان ایجاد کرده بود که، این ابرغول هرگز غرق نمیشود.
اینک «ایران» تایتانیک است، بحران «قومگرایی و تجزیه» نیز آن کوه یخ و مسئولین بیخبر کشور هم همان مسافران متوهّم تایتانیک. البته با این تفاوت که، مسافران مغرور تایتانیک، خود تاوان این بیخبری را با جان خویش پرداختند. اما امروزه این بیخبری و توهّم موجود در سر پُرسودای مسئولین کشور، یک ملت را با مخاطرۀ جدی روبرو خواهد نمود.
چنین هشداری را «دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن» نیز در سال 1340 با ارائه نوشتاری زیبا به نام «ایران» گوشزد نمودند:
در روزگاری که گویی ایران در ابری از فراموشی پیچیده شده است، اگر کاری که از ما برنیاید، دستکم خوب است بکوشیم تا اندیشۀ او و غم او را در دل زنده نگاه داریم و امید به زایندگی دوران را در سینه نپژمرانیم. ما از این حیث، چون بیماران تریاکخوردهای هستیم که به هر افسونی است باید بیدار نگاهش داشت. زیرا، اگر چشم برهم نهد، بیم آن است که دیگر آن را نگشاید.
http://irane-ayandeh2.persianblog.ir/post/6
بر پایۀ پژوهش به عمل آمده توسط پژوهشگر ارجمند حوزۀ مطالعات قومی کشورمان «احسان هوشمند»، (به تقریب) حدود بیش از 90 درصد مدیران میانی و عالی استانهای شمالغرب کشور، در حال حاضر «بومی» هستند. همچنین در استانهای کردستان و نیز سیستان و بلوچستان که هموطنان سنیمذهب هم در آن مناطق زندگی میکنند، در کردستان بیش از 80 و در سیستان و بلوچستان بیش از 70 درصد مدیران ردههای مختلف، بومی هستند. این بدان معناست که میانگین حضور مدیران بومی در این مناطقِ به اصطلاح قومی، کمترین تفاوتی با دیگر استانهای کشور نداشته، بلکه حتی برای مثال، در استانهای آذربایجان کم و بیش بالاتر از میانگین کشوری است.
در پایان،
کوتاه آنکه، این بنفشها تا سرانجام «ایران» را به صورت یک بستۀ «فدرال قومی» به ایالات متحده تحویل ندهند، دستبردار ماجرا نیستند. زیرا از آغاز، وظیفه و شرطِ بر سر کار آمدنشان نیز همین بوده و تعریف شده است.
هر دولتی، یک مسئلهای را حربۀ خود برای فریب عوام و تودۀ مردم قرار میدهد. حربۀ این دولت بنفش هم، موضوع و مسالۀ مبهم «اقوام» است.
حال بپندارید که بنفشهای ضدملی و قومیّتگرا از یک سو و مردم خیره به ماهوارهها و اخبار آن از سوی دیگر، چه آشی برای ایران خواهند پخت!
از مردمی که همه چیزشان ماهواره شده است، خیلی نمیتوان انتظار داشت. جالب است، امروزه یکی از افتخارات مردم ما این شده است که به یکدیگر بگویند، ما در خانهمان اصلا تلویزیون ایران را نمیگیریم و یکسره ماهواره نگاه میکنیم!
اکنون واقعا شما از چنین مردمی انتظار هم دارید؟ ببخشید، خیلی خُل هستید.
در صف نانوایی ایستاده بودم و صدای مردی را از پشت سرم میشنیدم که برای چند تای دیگر میگفت، داعش بیاید دستکم سرمان را میبُرد و راحت میشویم. از این زندگی زیر ظلم جمهوری اسلامی که بهتر است.
جالب است که، همگی هم مزخرفات او را تایید میکردند!
طاقت نیاوردم و به او گفتم، اگر داعش بیاید پیش از بریدن سرت، اول با زن و دخترت جهاد نکاح میکنند. حال چه میگویی؟
او که چشمهایش گرد شده بود، پاسخی نداشت که بدهد.
کوتاه آنکه، شیوۀ «بومیگزینی» با روند تشدیدشوندۀ فعلی که باعث ایجاد مناطق قومی مصنوعی در آیندۀ نزدیک خواهد شد و نیز کوبیدن بر طبل نامیمون «قومگرایی» در کشور، سرانجام همان بلایی را بر سرمان خواهد آورد که امروزه عراق و افغانستان و سوریه با شالودۀ قومیّتی خود دچارش هستند.
بنفشها هماکنون در حال سر بریدن یکپارچگی زبانزد ایرانیان هستند، که نمونه و نمود تاریخی، بارز و زیبای آن را در هشت سال دفاع مقدس شاهد بودیم.
البته دربارۀ ماهوارهزدگی مردم امروز ایران هم، اجرای روش بگیر و ببند و انجام حرکات ژانگولر توسط ماموران نیروی انتظامی بر روی در و دیوار خانۀ مردم، معقولانه نیست.
راهش کار فرهنگی است. آن هم فرهنگ اصیل ایرانی، نه صدور دستورالعملهایی عربی شبیه داعش.
برای مثال، تاکید بر ایرانی بودن فرهنگ پوشش مناسبِ زن و مرد، و نه عربی دانستن آن.(اسلام هم سر جای خودش محترم)
زن اسیر داعش: روزی ۳۰ بار به ما تجاوز میکنند
یک زن ایزدی که در چنگال دژخیمان داعش اسیر است، به نیروهای نظامی عراق التماس کرد که محل نگهداری آنان را بمباران کنند.
به گزارش ابنا، این بانوی مظلوم در یک تماس تلفنی، با التماس و گریه خطاب به فرماندهان ارتش عراق گفت: اگر از محل اسارت ما اطلاع دارید اینجا را بمباران کنید!
این زن با اعلام اینکه زنان بسیاری با او در اسارت داعش به سر میبرند، دردمندانه گفت: ما هر روز مورد تجاوز جنسی قرار میگیریم. تعداد این تجاوزها در بیشتر روزها به ۳۰ بار میرسد؛ به طوری که من بر اثر این اقدامات به بیماری دردناکی دچار شدهام که نمیتوانم حرکت کنم.
این زن ایزدی تأکید کرد: تعداد زیادی از زنانی که با من در اسارت به سر میبردند پس از ناامیدی از آزاد شدن به دست نیروهای عراقی، دست به خودکشی زدند. الان هم اگر شما محل اسارت ما را بمباران نکنید من هم دست به خودکشی میزنم.
به گزارش سازمان ملل، از ابتدای اشغال عراق تا امروز، بیش از پنج هزار ایزدی به وسیله تروریستهای داعش تیر باران و هفت هزار زن از این طایفه در اسارت آنها به سر میبرند.
http://gizmiz.com/woman-trapped-dash/
ذبح سرباز عراقی توسط داعش / 18+
http://khavarestan.ir/news/22775
http://kuroshebozorg.blogsky.com/1393/05/31/post-50