بارها و طی این سالها، عنوان «مذهبیهای غربزده و غربزدههای مذهبی» را طرح کردهایم. یعنی گروهی از مذهبیها و گروهی از غربزدهها شامل این تعریف شده و در یک طیف خاص قرار میگیرند.
گروه نخست، عدهای از ملتزمین به دین و مذهب که ناخودآگاه شیفتۀ برساختهای دروغین غربی از جمله یونان باستان و برهوت بودن ایران باستان و شروع تاریخ ایران از هخامنشیان و موضوع ۲۵۰۰ سال ستمشاهی و... هستند.
و همچنین، غربزدههایی که نمیدانند قبله کدام طرف است، اما اصرار دارند که حتما نام بچۀ اولشان محمد باشد و یا اینکه تا استخاره نگیرند، سفر نمیروند و در حالی که آمریکا را مدینۀ فاضله میدانند، اما هر طوری شده باید برای سفر حج ثبتنام کنند.
موضوع دروغین جنگهای ایران و یونان باستان که توسط غربیها ساخته شده، بدجوری به مذاق دو گروه بالا خوش آمده و مدام به عنوان خبری شوقانگیز توسط ایشان بازگو میشود.
جالب آنکه، در این داستان ساختگی تعداد ۷ شکست از میان ۸ نبرد، برای ایران ثبت شده است. یکی از مصادیق اینگونه دروغها، نبرد موسوم به «ماراتن» است. موضوعی که به زمان دیگری جهت بررسی نیاز دارد و بحث آن در این مقال نمیگنجد. اما همین اندازه بدانیم که اسناد متقن تاریخی این موضوع را پشتیبانی نکرده و اساسا جنگی در این ناحیۀ خالی و متروک، میان ایران و سپاه ناشناختۀ یونان رخ نداده است.
داستانی در فرهنگ تاریخی اروپا و غرب بازگو میشود با این عنوان که «داریوش شکست خورد و دموکراسی پیروز شد». این داستان، اساس فرهنگ اجتماعی امروز غرب را تشکیل داده و اشاره به این دارد که با به آتش کشیده شدن آپادانای داریوش توسط اسکندر، «مانع آزادی» یعنی ایران از میان برداشته شد و جهان به حالت امروز که غرب نویددهندۀ دموکراسی در آن است، در آمد.
مجسمۀ موسوم به «آزادی» که به دست فرانسویها ساخته و با مشعلی در دست، در نیویورک و رو به شرق نصب شده است نیز نماد فاحشهای به نام تائیس است که پیشاپیشِ سربازان اسکندر، پردههای تالار آپادانا در شوش را به آتش کشید. اگرچه همان مجسمه را نیز پیکرتراشان فرانسوی با الهام از سر پیکرۀ ناهید (ایزد آناهیتا) به تصویر کشیدند.
به هر حال، در اواخر قرن نوزدهم یکی از همین فرانسویها یعنی پیر دوکوبرتن پیشنهاد برگزاری بازیهای المپیک را مطرح کرد و آخرین مسابقه را نیز «دوی ماراتن» قرار دادند. داستان دروغین ماراتن چنین میگوید که سپاهیان داریوش در دشت ماراتن از ارتش یونان (خیالی) شکست خورده و یک یونانیِ قهرمان مسافت حدود ۴۲ کیلومتر را دویده است و خبر پیروزی را به آتن رسانده و همانجا مرده است.
یعنی در پایان مسابقات المپیک و به افتخار اختتام آن، مسابقۀ دوی ماراتن میان کشورهای شرکتکننده برگزار میگردد تا معلوم شود چه کسی زودتر خبر شکست ایران را به خط پایان رسانده و جشن پایان مسابقات برگزار گردد.
اکنون این موضوع که امروزه غربیان و ملتهای تابعهشان در این مسابقات شرکت میکنند، قابل درک است. انسان حتی اینکه یک کنیایی یا کرهای هم در این مسابقه میدوند را با خودش میگوید احتمالا وی برایش مهم نیست که اصل این داستان واقعی هست یا خیر و یا اینکه اساسا چه کسی در آن نبردِ خیالی پیروز شده است و یا نشده است.
اما موضوع عجیب آنکه، ما ایرانیان نیز نه تنها در آن بازیهای معنادار شرکت میکنیم، بلکه در مجموعۀ دوومیدانی خود بخشی با عنوان دوی ماراتن داریم و اتفاقا در آن مسابقات شرکت هم میکنیم و تلاش میکنیم تا زودتر از دیگران به خط پایان رسیده و خبر شکست ایران را به جشن شب پایانی برسانیم. جالب است که امروزه خیلی عادی این واژۀ ماراتن را به صورت ضربالمثل درآورده و روزانه به کارش هم میبریم.
به هر حال، حتی اگر اوهامی موسوم به یونان باستان واقعا واقعیت داشت و واقعا ما در جایی به نام ماراتن با ایشان جنگیده بودیم و واقعا در آن نبرد شکست هم خورده بودیم، باز هم کار بسیار زشتی بود که کسانی امروز بعد از ۲۰۰۰ سال مسابقاتی را راهاندازی و کشورهای جهان را جمع کرده و به مناسبت شکست یک کشور که خودش و مردمش هنوز حاضر و زنده هستند، مسابقه برگزار کنند.