ایرانیان در قدیم، در نظر یهودیان مردمانی عفیف و محجوب محسوب میشدند و روحانیان یهودی آنها را به عنوان نماد حیا به شاگردان خود معرفی میکردند.
در تلمود آمده: «من به سه دلیل ایرانیان را دوست دارم، ایشان در سه امر باحیا هستند. در خوردن، در قضای حاجت، در آن کار دیگر».
همچنین در تلمود آمده که مردان ایرانی در موقع آن کار برهنه نمیشدند.
عرب که میدان فکر و عملش هرگز از جولانگاه شترانش تجاوز نکرده بود، برای اداره کشورهای وسیعی که به دستش افتاد، نمیتوانست از موالی (ایرانیان) صرفنظر نماید، زیرا اطلاعات ناقص و محدود ایشان برای اداره امور کفایت نمیکرد و ناچار دیر یا زود برتری ذوق و نبوغ ایرانیان را اذعان نمود.
با چنین اندیشهای بود که یک خلیفۀ مغرور اموی مجبور شد این عبارت معروف را بگوید که، «از ایرانیها در شگفتم. هزار سال حکومت کردند و ساعتی به ما محتاج نبودند. و ما صد سال حکومت کردیم و لحظهای از آنها بینیاز نشدیم».
مهرداد ایرانمهر
بسیاری به این مصرع از این شعر ایراد گرفته و آن را نشان فخرفروشی ایرانیان میدانند.
اما نکته اینجاست که، متاسفانه این یکی را نیز به مانند بسیاری مسائل دیگر، سطحی نگریستهاند.
این یکی از درسهای فراموششدۀ دهخدا دربارۀ گریزناپذیر بودن «خویشباوری ایرانیان برای رهایی از دایرۀ بسته عقبماندگی» است.
«... اما تمدن، این کلمه در فرهنگهای شما (غرب) خیلی مبهم است، اما در پیش ما خیلی روشن و کمال مطلوب است که از زمانهای بسیار بسیار قدیم رو به آن میرویم و سکته و وقوف فقط وقتی است که دچار چنگیزها و تیمورها بشویم.
تمدن را ما دو قسمت میکنیم: یکی تمدن معنوی و روحی، و یکی تمدن مکانیکی. از قسمت اول شما بهرهور هستید و هیچ مددی هم به آن نکردهاید، بلکه اختلاط و امتزاجی که با اقوام وحشی و آدمخوار در خون و اخلاق پیدا کردهاید، قرنها هر چه ممکن بود، مسیر تمدن را کندتر کردید. دیر یا زود، او را مغرب باید از شرق اقتباس کند. اما در تمدن مکانیکی کسی دست ما را نبسته است، مشغولیم و خیلی هم به سرعت...».