نوشتار ایرانی

نوشتار ایرانی

فرهنگ و تاریخ اجتماعی ایرانیان
نوشتار ایرانی

نوشتار ایرانی

فرهنگ و تاریخ اجتماعی ایرانیان

کوروش، که کیخسرو نیست


مهرداد ایران‌مهر


به تازگی، برخی به دنبال ردپایی از کوروش در شاهنامه می‌گردند. همچنین با استنادی خام به جدولی که بیرونی در آثارالباقیه آورده و سپس نیز با القاء تخیلاتی مبنی بر شباهت دو نام کی‌خسرو و کی‌ارش (کوروش؟)، می‌کوشند تا آبی بر آتش انتظار حضور کوروش در شاهنامه بریزند.

اما، پژوهشگر می‌بایست آگاه باشد که جهت اظهارنظر در موضوعات تاریخی، ابتدا لازم است در مبحث سندشناسی به تمامی اسناد و منابع مرتبط با موضوع مراجعه نموده و پس از مطابقت آن‌ها تحلیل نهایی خود را ارائه نماید.

 

در این میان، شاهنامه‌محوری به مانند هر مسالهٔ دیگری امری نکوهیده و مذموم است. البته کسانی که علاقه دارند با دید ادبی صرف به شاهنامه بنگرند، کاملا مخیرند. اما چنانچه پژوهشگری بخواهد در کنه تاریخ ایران غور نماید، نمی‌تواند شاهنامه در دست بگیرد و ادعا نماید که بر کل تاریخ مسلط است.


در دنبالهٔ بحث، نام اوستایی کیخسرو به گونهٔ کَوی‌هئوسرَوَه ثبت شده است. او نوهٔ کیکاووس و از تبار کیقباد است. شاه کیانیِ پس از او نیز لهراسپ می‌باشد. در دینکرد می‌خوانیم، در پایان دهمین سده از هزارهٔ هوشیدرماه، سوشیانس متولد می‌شود. کیخسرو سوار بر وایِ دیرنگ‌خدا به استقبال سوشیانس می‌آید. کیخسرو فرمانروا و سوشیانس موبدان موبد است. دورهٔ ۵۷ ساله سوشیانس، دورهٔ تکامل موجودات اورمزدی است.

شیوهٔ مرگ کیخسرو نیز حالتی آیینی دارد. او از تخت کناره گرفته و همراه با یارانش برای نیایش به کوه می‌رود، و در سرما و برف ناپدید می‌شود. در یَشت‌ها نیز به حکایاتی تفکربرانگیز از کیخسرو برمی‌خوریم. در آبان‌یشت از ایزد آناهیتا می‌خواهد که او و رزم‌آورانش به دام دشمنان سواره نیفتند. در درواسپ‌یشت نیز می‌خواهد او که خود را پسر سیاوش می‌خواند، در کرانهٔ دریاچه چی‌چست کام به خونخواهی پدر و اغریرث دلیر از افراسیاب بیابد.

کیخسرو در تاریخ کشور ما شاهی آیینی بوده و در متون با صفت «مبارک» از او یاد شده است. اما کوروش هخایی (سکایی) با همهٔ بزرگی، از دیدگاه مذهبی دَئوامذهبی شناخته می‌شود که در هر حال نمی‌توانسته جایی در خداینامه‌های اهوراپرست ساسانی بیابد.

از آنجا که برخی آغاز تاریخ و تمدن ایران را مصادف با برآمدن هخامنشیان برآورد می‌کنند، بنابراین در تلاشند آنچه در تاریخ استوره‌ای ما آمده را تا توان دارند با شخصیت‌هایی که خودشان پس از هخامنشیان می‌شناسند، تطبیق دهند. در این باره، شگفت‌انگیز است که عده‌ای قلم بر کل تاریخ درازآهنگ این خاک کشیده و آن همه استوره و حماسهء پرمعنا را تنها قصه‌هایی پرداخته در ذهن کسانی میان دوران هخامنشی و ساسانی فرض نموده، و بدون در نظر گرفتن قدمت سرایش یشت‌ها کیخسرو را همان کوروش در قالب استوره‌ای خود معرفی می‌نمایند.


در این میان، گروهی ادعای خود را بر پایهٔ جدولی قرار داده‌اند که در آثارالباقیه بیرونی آمده است. اما آنانی که با حوزهٔ گسترده مبانی علم تاریخ و موضوع مهم نقد منبع آشنا هستند، می‌دانند که نمی‌توان چند خط از یک سند را ذکر کرد و آن را به عنوان استناد ادعای خویش معرفی نمود.

دربارهٔ این ادعا، نخست باید به روش تحقیق بیرونی در تالیف آثارالباقیه توجه کرد. در فصل ششم کتاب آمده است، «آنچه با روش من که از آغاز کتاب شروع کرده‌ام شباهت دارد این است میان اوایل تاریخ‌های مستعمل را با روزها که اعداد آن نزد همهٔ امم اختلاف‌ناپذیر است بیان کنم. زیرا سالیان و شهور چنانکه گفته شد مقدارشان مساوی نیست».

بیرونی نخست انواع ملوک را در جدولی ذکر کرده است. سپس القاب خاصه را ویژهٔ ایرانیان دانسته و آن‌ها را به سه قِسم پیشدادی، ایلان و کیانی بخش می‌کند. در قسم اول، کیخسرو را در بخش کیانی آورده و او را پسر سیاوش پسر کیکاووس معرفی می‌کند. سپس موکدا می‌گوید، قسم اول جدول نزدیکترین اقوال بوده که محل اجماع و اتفاق اصحاب تاریخ است. اما در دنباله برای جدولی که آن را ثانی می‌نامد، از کتاب حمزه بن حسن اصفهانی نام می‌برد و ذکر می‌کند که مولف آن کتاب می‌گوید از روی ابستا (اوستا) آن اخبار را تصحیح کرده است. در این جدول (ثانی) نیز نام کیخسرو در شمار ملوک کیانی و پس از کیقباد و کیکاووس می‌آید.

در آخرین جدول (سوم) از قسم اول که به گفتهٔ بیرونی مورد اتفاق همهٔ صاحبنظران بوده، خود جدول نسخهٔ موبد از قول حمزه بن حسن اصفهانی می‌آید. در این جدول نیز جایگاه و نشان کیخسرو دقیقا مطابق جداول قبل است (بیرونی، ١۳۸۹: ١۵۰).

از اینجاست که بیرونی به نکته‌ای دربارهٔ اشارات اهل مغرب (سرزمین بربرها شامل مصر و شام و کنعان) می‌پردازد: «در کتاب‌هاى سیَر و اخبار که از روى کتب اهل مغرب نقل شده ملوک ایران و بابِل را نام برده‌اند ... ولى با آنچه ما می‌دانیم از حیث عدد ملوک و نام‌هاى ایشان و مدت پادشاهى و اخبار در دیگر احوال ایشان اختلاف دارد و آنچه به وَهم سبقت می‌جوید این است که ملوک ایران را با عمال ایشان در بابل روی هم رفته نام برده‌اند و اگر ما اقوال مذکور را در اینجا براى خوانندگان نقل نکنیم اوّلا متاع خود را به سنگ تمام نفروخته‌ایم ... ما این اقوال را در جدولى جداگانه قرار می‌دهیم تا آنکه آرا و اقاویل به هم مخلوط نشود» (همان: ۱۵۲).


جهت اطلاع کسانی که بر فرض کیخسرو بودن کوروش پای می‌فشارند، بیرونی پیش از ذکر جدول ملوک کلده تاکید کرده است، «کلدانیان را نمی‌شود کیانی داشت، بلکه کلدانیان حکامی بودند که از ناحیهٔ پادشاهان کیان در بابل حکومت نمودند...» (همان: ١۲۸)

بیرونی در جدول ملوک کلده، با ذکر نام بخت‌النصر اول و سپس نام بردن از چند شاه کلدانی، آنگاه از بخت‌النصر فاتح بیت‌المقدس (دوم)، برخلالتغز (نرگال-شر-اسر) و بلطشاصر(بلتسر/بل-ات؟-اسر) نام برده و در ادامه به داریوش مادی اول (نبونید)، کورش بانی بیت‌المقدس (بازسازی اورشلیم)، قومبسوس (کمبوجیه)، داریوس (بزرگ)، احشیرش (خشیارشا) و تا به داریوش بن ارسیخ (سوم) و اسکندر بن میقدون بناء می‌رسد (همان: ١۲۹).

همانگونه که آمد، در جدول ملوک کلده بیرونی، نام شاهان بابل از بخت‌النصر (بختنصر) اول آغاز می‌شود، و البته او در اصل چهارمین پادشاه از سلسلهٔ دوم ایسین و دودمان چهارم بابل در آغاز عصر آهن است، که پس از کاسی‌ها به قدرت رسیدند. آنگاه پس از ذکر تعدادی نام که قابل تطبیق با فهرست کتیبه‌ای پادشاهان بابل است، به نام بلطشاصر برمی‌خوریم که به شکلی عجیب نامش پیش از نبونید در جدول آمده است. اگرچه، در این مورد می‌توان با رجوع به کتاب دانیال پاسخ را یافت.

در اینجای جدول به نام بحث‌برانگیز داریوش مادی اول می‌رسیم. بسیاری از پژوهشگران متعجبند که نام او در جدول، پیش از کوروش چه می‌کند. اما در کتاب دانیال، پیرامون این فرد چنین می‌خوانیم، «داریوش پسر اخشورش که از نسل مادیان و بر مملکت کلدانیان پادشاه شده بود، در سال نخست سلطنت او، من دانیال...».

با نوشتهء ابن‌عبری در مختصر تاریخ‌الدول است که متوجه موضوع مهم دیگری می‌شویم، «داریوش مادی، یونانیان او را نابونیدس گویند...».

نام آخرین فرمانروای کلده، در مختصرالدول، آثارالباقیه و کتاب دانیال به شکل‌های داریوش مادی، داریوش ماهی اول و داریوش پسر احشیرش ثبت شده است، که حال دانستیم او نبونید آخرین شاه بابل نو از دودمان مادی (یازدهم) است.


و اما جدول کتب اهل مغرب (توریت)، سلمناصر (سلم-ان-اسر پنجم) را همان سلم دانسته است. اما همانگونه که فریدون پیشدادی جزو شاهان آشور نو نبوده، شخصیت استوره‌ای سلم نیز به همچنین نمی‌تواند جایی در میان پادشاهان دودمان دهم بابل داشته باشد. یافول نیز نمی‌تواند در این جدول فریدون باشد، زیرا فریدون پیشدادی در زمرهٔ شاهان کلده محسوب نمی‌گردد. اما از آنچه دربارهٔ شخصی به نام یافول در منابع آمده، می‌توان فهمید او شخصیتی میانرودانی و از اهالی بابل است.

در دنباله، فهرستی از شاهان آشور نو در بابل را می‌بینیم. و آنگاه در جدول کتب اهل مغرب، نام‌ها با عنوان پادشاهان بزرگ آمده است، که منظور شاهان کیانی می‌باشد. اما جای تعجب است که، در اینجا با جابجا شدن و تداخل روایات کیانیان و کلدانیان، و همچنین ملوک ایران خواندنِ پادشاهان آشور نو در بابل به گونهٔ مستقیم و در هم کردن مادهای دودمان بابل نو با شاهان کیانی در فهرست این جدول، روبرو هستیم.

سپس در این جدول، به نام‌های بختنصر، اولاد یا اولاق فرزند بختنصر، بلطشاصر و دارای ماهی اول برمی‌خوریم. در ادامه، آگاهیم که تمامی اسناد، بر ایرانی بودن تبار بخت‌النصر دوم مُهر می‌زند. در اسناد کهن پیرامون نسب بخت‌النصر دوم می‌خوانیم، «بختنصر و آن پسر گیو بن گودرز است، که به فرمان گشتاسپ بر یهودان سخت گرفت». اما اینکه جدول کتب اهل مغرب، وی را نیز کیکاوس فرض کرده، عجیب است. زیرا چنانچه این شخصیت را، میان کیقباد و کیخسرو، کیکاوس بدانیم و یکی از چهار شخصیت بعدی جدول را نیز سیاوش فرض نماییم، پس آن سه تن دیگر که هستند؟ این در حالیست که، بیرونی در قسم اول پادشاهان ایران دربارهٔ نسب کیخسرو چنین آورده است: کیکاوس بن کیبیه (کی‌اپیوه) بن کیقباد و کیخسرو پسر سیاوش پسر کیکاوس.


و اما، برخی در این میان شباهت صدور منشور از سوی کیخسرو و کوروش را بهانه کرده و به همین سبب، این دو شخصیت را یکی فرض می‌کنند. اما باید دانست، در تاریخ طبری، غررالسیر و شاهنامه به کیخسرو، لهراسپ و گشتاسپ خطبه (منشور) نسبت داده شده است. پس اکنون، لهراسپ و گشتاسپ نیز به صرف داشتن منشور، کوروش می‌باشند؟ از سویی در برخی اسناد، گزارش آزادی یهودیان به بهمن نسبت داده شده است. پیداست، همانگونه که داشتن منشور نمی‌تواند صرفا کوروش را همان کیخسرو در تاریخ روایی بنمایاند، به همان سان نیز آزادی یهودیان نخواهد توانست کوروش را در تاریخ کشورمان بهمن جلوه دهد.

در اینجا می‌توان حدس زد، معرفی شاهان کیانی چون لهراسپ و گشتاسپ به عنوان صادرکنندگان فرمان به بخت‌النصر مادی-کلده‌ای جهت سختگیری بر یهودان و هجوم به گنگ‌دژ هوخت (خانهٔ مقدس) در منابع، و نیز معرفی بهمن به عنوان کسی که خود به آزادی یهودیان اقدام می‌کند و یا این وظیفه را به عهدهٔ کوروش می‌گذارد، همگی باعث تصورهای بعدی دربارهٔ کردارهای این شاهان کیانی و تداخل آن با زمان حاکمیت هخامنشیان بر بابل شده باشد. جالب است که، با نسبت دادن آزادی یهودیان و نیز لقب درازدست به بهمن در اسناد دوران میانه، ادعای نبودن نام و نشان از کوروش و هخامنشیان در این اسناد نیز کمرنگ می‌گردد.


و اما، می‌دانیم بنیانگذاران دودمان‌ها و آیین‌های برجسته در تاریخ، همگی زادن و مرگی مبهم و پیچیده در غبار زمان دارند. شخصیت‌های تاریخی زیر همگی در کودکی مورد تهدید بوده‌اند و به گونه‌ای نجات یافته‌اند تا رسالتی بزرگ را به انجام رسانند، شامل فریدون، کیخسرو، بخت‌النصر، کوروش، سارگن اکدی، پرسئوس، داراب و روایت متاخر تورات دربارهٔ موسی. اکنون، آیا به صرف همین مقدار شباهت در روایات که البته ریشه‌ای مشترک در قصص کهن دارد، می‌توان برای نمونه کوروش را همان فریدون، سارگن، موسی و... نیز دانست؟

بنابراین، بدون دقت در اسناد و به همین آسانی نمی‌توان شخصیت کیخسرو کیانی که کردارهایش مربوط به عصر پیش از نوسنگی برآورد می‌شود را با کوروش هخامنشی که پس از عصر آهنII می‌زیسته، یکی پنداشت و اعلام نمود.

از اینجای جدول به بعد با فهرستی از شاهان هخامنشی روبرو هستیم. در این جدولِ مقایسه‌ای، نام‌های قومبسوس/قمبوزس (کمبوجیه)، داریوس/دارای ثانی (داراب یا داریوش بزرگ)، احشیرش/اخشویوش بن دارا (خسرو اول یا خشیارشا)، ارطخشست اول/اردشیر بن اخشویوش (اردشیر اول) به چشم می‌خورد.

پس از مطابقت خسرو دوم (خشیارشای دوم)، صغدناتوس بن خسرو (سغدیانوس) و داریوس (داریوش دوم)، در ادامه به نام ارطخشست دوم/اردشیر بن دارای ثانی (اردشیر دوم پسر داریوش دوم هخامنشی)، اخوس/اردشیر سوم، فیرون/ارسیس بن اخوس (ارشک پسر اردشیر سوم) و داریوش بن ارسیخ/دارا می‌رسیم.


در بالای نام قومبسوس/قمبوزس، در جدول ملوک کلده نام کورش بانی بیت‌المقدس را می‌بینیم. اما جدول کتب اهل مغرب عنوان قورس که لهراسب است را درج کرده است. با این حساب، نام پدر و یا سلف قومبسوس/قمبوزس در دو جدول به گونهٔ «کورش بانی بیت‌المقدس/ قورس که لهراسب است» ثبت گردیده است. نتیجه، آن کوروش که دستور بازسازی اورشلیم را داد، همان قورس در جدول کتب اهل مغرب و کوروش دوم (بزرگ) پدر کمبوجیه است.

در جدول ملوک کلده، در بالای نام کورش بانی بیت‌المقدس به نام داریوش مادی اول (نبونید) برمی‌خوریم. اما در جدول کتب اهل مغرب، یک نام کوروش دیگر با عنوان کورش که کیخسرو است، ذکر گردیده است. با نگاه به تبارنامهٔ هخامنشیان مشخص می‌شود که او کوروش (اول) انشانی پسر چیش‌پئیش، پدر کمبوجیه اول و پدربزرگ کوروش دوم (بزرگ) است.

در اینجا فارغ از اینکه چرا در جدول کتب اهل مغرب، این شخصیت با کیخسرو یکی دانسته شده؛ مطلبی مهم‌تر برایمان آشکار می‌شود و آن اینکه مدعیان کنونی یکی بودن کوروش بزرگ هخامنشی با کیخسرو کیانی در اسناد، باید نظریهٔ خود را کمی دستکاری نموده و کوروش هخامنشی را دستکم لهراسپ، و نه کیخسرو، خطاب نمایند.


در دنباله، اسناد همگی کمابیش دوره‌ای ۶۰ ساله را برای فرمانروایی کیخسرو ذکر کرده‌اند. اما در جدول ملوک اهل کلده، سال‌های فرمانروایی کورش بانی بیت‌المقدس را ۹ سال ذکر کرده است، که این عدد مساوی با سال‌های تاجگذاری کوروش در بابل تا جانشینی کمبوجیه (۵۳۰-۵۳۸)، می‌باشد. سال‌های فرمانروایی شخصیتی نیز که با عنوان قورس که لهراسب است در جدول کتب اهل مغرب آمده، ۳۴ سال ذکر شده است. این مدت کمابیش با مجموع سال‌های فرمانروایی کوروش (دوم) از زمان تاجگذاری به عنوان شاه پارس و انشان (۵۶۲ یا ۵۵۶) تا پایان آن برابر است.

پس می‌بینیم، شخصیتی که در جدول کتب اهل مغرب از لحاظ مدت زمان فرمانروایی نیز با کوروش بزرگ مطابقت دارد، همان شخصیتِ با عنوان قورس که لهراسب است، می‌باشد. نکتهٔ دیگر آنکه، اکثر منابع سال‌های فرمانروایی لهراسپ کیانی را ١۲۰ سال ذکر کرده‌اند.


باید دانست، نام کوروش در تاریخ ایران هیچگاه گم نشد، که اکنون گروهی بخواهند مدعی یافتن دوبارهٔ آن در قامت کیخسرو روایی و یا ترجمه‌های کتب فرانسوی شوند.

-ابوالفرج بن عبری در مختصر تاریخ‌الدول «کورش الفارسی» و ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه نام این شاه را «کورُش»، ابن بلخی مورخ قرن ششم «کرش»، مسعودی در مروج‌الذهب «کورُس»، طبری در تاریخ الرسل و الملوک و ابن اثیر در الکامل «کِیرُش» و حمزه اصفهانی نیز در تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیا «کوروش» نوشته‌اند.

-در تفسیر سورآبادی آمده، «آن بندگانی که خداوند برای مجازات یهودیان بر ایشان گماشت قوم بخت‌النصر بودند که همگی گَور (گبر، ایرانی) بودند. خود بخت‌النصر از فرزندان کی‌قباد بود و در اصل کی‌کوروش نام داشت ... آنگاه پس از او کوروش همدانی به سلطنت رسید که یهودیان تبعید‌ شده را آزاد کرد».

-سمعانی (قرن ششم) در الانساب، شعری عربی را به نقل از وافر نقل کرده، «بیت‌المقدس، این خانهٔ آباد را ما از پیشینیان خود به میراث برده‌ایم. کوروش آن بنیانگذار بزرگواری‌ها به دستور خداوند که بهترین فرماندهان است، آن را بنا نهاد» (ترجمه).


یکی از عواملی که باعث می‌شود برخی کردارهای شخصیت‌های کهن فراموش گشته و کردارهای ثبت شدۀ اشخاص دوران نوین‌تر به ایشان نسبت داده شود، تاثیر خاطرهٔ نزدیکتر (کوروش نسبت به کیخسرو) بر اذهان مردم روزگار گزارش رخدادها و بازتاب این جایگزینی در نگارش متن‌ها، بوده است. به عبارتی، در طول زمان این روایت‌ها هستند که در هم می‌شوند، نه شخصیت‌ها.

در پایان، باید آگاه بود که در بررسی تاریخ کهن و استوره‌ای ایران، زمان آن شامل دو دوره پیشدادی و کیانی است. برای مثال، شاهنامه فردوسی تاریخ ایران را شامل دوره‌های پیشدادی، کیانی، اشکانی و ساسانی می‌داند و هخامنشیان را با احتساب دستکاری هزاره‌ها، در قالب دو شاه (داراب و دارا) و در انتهای دورهٔ کیانی فرض نموده و اسکندر پسر فیلقوس را نیز آخرین آن می‌داند.

http://irane-ayandeh.blogsky.com/1396/08/08/post-78/ 


-بیرونی، ابوریحان، آثارالباقیه عن القرون الخالیه، ترجمهٔ اکبر داناسرشت، تهران، انتشارات امیرکبیر، ١۳۸۹

روزنامه ستاره صبح، ۲۲ آبان ۹۶

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد