ریشهء تشیع کجاست؟
امروزه بسیاری که همواره بر همه چیز ناله میکنند، خاستگاه مشکلات جامعهء کنونی ایران را نیز رواج مذهب شیعه میدانند.
اکنون جدا از پرداختن به چرایی دیدگاه صفویان برای رواج آمیختهای از تشیع-تصوف که مخرج مشترک آن همانا شیعهء صفوی بود و تکیه بر ناچاری و انتخاب درست ایشان در آن برهه برای مقابله با عثمانی که خود را امالقرای ممالک اسلامی میپنداشت؛ میخواهیم کوتاه به ریشهء تشیع و چگونگی رواج یافتن آن در سرزمینهای غرب آسیا بپردازیم.
در اینجا، فقط به برشمردن برخی نشانههای فرهنگ ایرانی در مذهب تشیع بسنده میکنیم، تا آنان که خاستگاه شیعهگری را جبلعامل میدانند، خود پاسخگو باشند.
از عدد 12 آغاز میکنیم که یادآور 12 هزاره ایرانی بوده و در شمار گلبرگ گلهای هخامنشی و نمادهای دیگر ایرانی دیده میشود.
همچنین شماره 72 که شمار یسناهای اوستا، شمار تارهای پشمینه گوسفند نرینه در بافت کُشتی، شمار تکرار نام اهورامزدا در کتیبه بیستون و... میباشد.
باور به سوشیانت (رهاییبخش) که در پایان دوازده هزاره برای نجات و فرشکرد جهان میآید.
استورهء سر بریده و خون سیاوش، که «گرویزره» سر او را در بیابانی چنان خشک میبُرد که از خشکی حتی گیاه هم در آن نمیروید. اما از خون جاری سیاوش، لالهسیاوشان میروید.
همچنین استورهای میانرودانی که در آن گلهای شیر در میانه دجله و فرات بر پیکر آستیاژ مادی نگهبانی میدادند.
فر ایزدی و انتقال آن نیز چنان بود که بر خلاف سنت پسین اسلامی (سقیفه)، فرّه صرفا از پدر به پسر منتقل میشود.
ابن شهر آشوب از قول امام موسی کاظم میگوید، «جدّم (پیغمبر) این رسم (نوروز) را برانداخت. اما اینک مجوس نه تنها آن را زنده کردهاند، بلکه ادعیه (حول حالنا...) هم برایش نوشتهاند».
داستان در اصل از مسیر زیارتی حرمین شریفین نشات میگیرد. یعنی تا پیش از دهه 30 خورشیدی که نخستین هواپیماها حاجیان را از تهران به جده بردند، هیچ بنیبشری قادر نبود خود را از راه بیابان نفود به مکه و مدینه برساند. بنابراین کاروانها راه خود را از ایران به سمت غرب پیش گرفته، تا به دو بندر جنوبی جبال یعنی صور و صیدا میرسیدند.
این مسیر از دل عراق عرب، جنوب سوریه و جنوب لبنان میگذشت. سپس زواری که پیش از تاسیس دوباره آبراهه داریوش (کانال سوئز) عازم بودند، از طریق کشتی به بندری در مصر منتقل میشدند و پس از طی مسافتی در خشکی، دوباره سوار بر کشتی، دریای سرخ را به سمت جنوب میپیمودند تا به بندر جده میرسیدند.(پس از احداث سوئز نیز همان کشتی وارد دریای سرخ میشد)
آنگاه از آنجا راهی مدینه و سپس مکه میشدند و از همان راه نیز بازگشته و به صور و صیدا رسیده و دوباره راهی ایران میشدند. همانگونه که شنیده شده، آیتالله خمینی هم نامهای را در سفر حج و پس از حرکت از بندر صور بر عرشه کشتی برای همسرشان مینویسند.
از سویی، اینکه هنوز هم بندر جده به طور نمادین محل فرود نخستین هواپیماهای حجاج در خاک عربستان بوده و سپس از آنجا به زیارت و مناسک میروند.
اکنون میتواند فهمید که رفت و شد چندین سدهای حجاج شیعهمذهب ایرانی از مسیر خشکی در غرب آسیا که به جنوب لبنان میرسید، چگونه توانسته تشیع را بر روی نواری در دل میانرودان و جنوب شامات (علویها) و جبال (لبنان) گسترش دهد.
روحانیان شیعه در دربار شاهان صفوی از ارج و منزلت بالایی برخوردار بودند. این شد که شیخ بهایی از بزرگان علمای شیعه لبنان در سن ۱۳ سالگی به همراه پدرش از بعلبک به قزوین کوچ کرد. پدرش از سوی شاهطهماسب به شیخالاسلامی قزوین و خودش به شیخالاسلامی اصفهان منصوب شد. بدین ترتیب ریشهء ارتباط تنگاتنگ شیعیان ایران و لبنان به قرن ۱۶ میلادی بازمیگردد.
کسانی که خلق تشیع را به شاهاسماعیل نسبت میدهند، خوبست کمی در کتب تاریخی تورّق نموده و متوجه شوند که نیاکان وی از فیروزشاه زرینکلاه (قرن پنجم)، عیوض، محمد حافظ، صلاحالدین، قطبالدین (ابوالباقی)، امینالدین جبرائیل، شیخ صفیالدین (آغاز تلفیق تشیع و تصوف نزد شیخ زاهد گیلانی، همزمان با حمله مغول)، صدرالدین موسی (آغاز ساخت بقعه)، خواجه علی (پایان پنهان داشتن شیعهگری)، ابراهیم، جنید (نخستین صفوی که خود را سلطان نامید)، شیخ حیدر (کلاه قرمز قزلباش)، علی (نخستین پادشاه صفوی اردبیل) و شاهاسماعیل (برادر علی)، حدود نیم هزاره بر آیینی خاص و در پی تلفیق آن با تصوف بودهاند.
از سویی نیز، سلجوقیان حنفی و شافعیمذهب، برای براندازی بویهیهای شیعه که از قرن چهارم و پنجم بر بغداد مسلط گشته بودند، به یاری خلیفه عباسی آمدند.
پس با این تفاسیر، چگونه میتوان سادهانگارانه تصور نمود که شاهاسماعیل «تشیع» را از بعلبک به ایران آورده باشد؟