زندهیاد استاد مرتضی ثاقبفر در یک سخنرانی (1383) میفرمایند:
آنگاه که در جلد سوم از هفت کتاب دینکرد که تاکنون تنها 4-3 جلدش پیدا شده، دربارۀ معنای «فرّ» سخن میرود، دیگر نیازی نیست که به واژه و معناسازی دست بزنیم. ما نیازی نداریم معنای واژۀ «فرّ» را دگرگون جلوه داده و چنین وانمود کنیم که ما از آغاز «دموکراسی» داشتهایم.
ما هیچگاه پذیرا و پیروِ دموکراسی نبودهایم و افتخار هم میکنیم که نبودهایم. زیرا که نخست باید معنای درست واژۀ دموکراسی را بدانیم، آنگاه بر معنای واژۀ بلند «شاهی» در فرهنگ ایران آگاه شویم، و آنگاه اگر احساس کردیم که شاهنشاهی ایرانی خیلی بد بوده، اینجاست که ما هم مانند دیگران که تاریخ جعل میکنند، میرویم و به کار بیخود جعل تاریخ میپردازیم.
هنگامی که معنای واژۀ «فرّ» روشن است، چرا باید بگوییم که «فرّ» به معنای مردم است؟ ما به روشهای سادهتر و با بهرهگیری از روشناییهای تاریخمان، میتوانیم به این نتیجه برسیم که در گذشته، دولت و دیوانی مردمسالار داشتهایم. اما نه به صورت دروغین یونانی که نام دموکراسی بر آن نهادهاند، آن هم تنها به این بهانه که «دمو» به معنای جمعیت است؛ در حالی که چنین مردمسالاری در آنجا وجود نداشته است.
قانون مصوب اصلاحطلبان در مجلس سوم مشروطه، با اعطای حق رأی به همه، ناخواسته نخبگان روستایی را تقویت کرد. همچنان که بهار شاعر دموکرات، سالها بعد در «تاریخ احزاب سیاسی ایران» اشاره میکند:
«قانون مخفی و مستقیم و یکدرجه که هنوز هم مبتلای آن میباشیم، از بدترین قوانین و مضرترین آنهاست و میتوان گفت این قانون از روی تقلید صرف و بدون یک ذره فکر و اندیشه از طرف حزب دموکرات، داخل مرام آنها شده و در درهء دوم پیشنهاد و پذیرفته گردیده بود. این قانون بود که در انتخابات دورهء سوم تا دورهء کنونی چهاردهم قانونگذاری امتیاز فضلی را در مورد انتخابکننده و انتخابشونده از میان برد و اختیار انتخاب را در همه جا، چه در مرکز و چه در ولایات از دست آزادیخواهان و احزاب اهل فضل گرفته به دست ملاکان یا دلالان روستایی و عوام بیفضیلت سپرد که در مقابل پول یا زور یا توصیهء ارباب نفوذ، زودتر از صاحبان سواد و تربیتشدگان تسلیم میشوند! این قانون بود که نگذاشت در ادوار قانونگذاری، جوانان و رجال صاحب فضیلت وارد مجلس چهارم شوند و کار در دست رجال کهنهکار و هوادارن دولت یا پولدهندگان و توانگران افتاد و نیز نگذاشت مردانی که به درد مشروطه بخورند، برای ما زیادتر از اینها تربیت شوند» (ایران بین دو انقلاب، آبراهامیان: 151).
پولیبیوس در مورد جنگهای پونیک، به جای آنکه دنبال اسباب جزیی و یا غیرطبیعی برود، غلبه روم و شکست کارتاژ را از قدرت سنای روم ناشی میدید و از ضعف کارتاژ که خود ناشی بود از غلبهء عوام. وی غلبه عوام را نشان انحطاط حکومت میشمرد. تاریخ در نزد وی عبارت بود از یک سلسله ادوار مکرر که طی آن حکومت مطلقه (مونارشی)، حکومت اشراف (اریستوکراسی)، حکومت عده قلیل/ نخبگان (الیگارشی) و حکومت عامه (دموکراسی) در دنبال یکدیگر میآیند و باز دیگربار همین دور آغاز میشود و همچنان ادامه مییابد (تاریخ در ترازو، زرینکوب: 81).
نخستین بازگشت حاکمیتهای سیاسی نوین درون فلات (ایران)، بازمیگردد به نیمۀ دوم هزارۀ سوم که با ظهور ماد کهن در 2200 پ.م سر برمیآورد، دودمان 500 سالۀ آسووایی با سردودمانی نینوس (انوبانینی) که رخداد شهر مرزی آن یعنی تروآ در پایان هزارۀ دوم رخ میدهد، سپس ماد میانه با سرنگونی پایتخت آسووا شکوفا میشود، و آنگاه 8 سال حکومت مردمسالارانه (democratic fashion، طبق گزارش کتاب دوم دیودور) یعنی بسیار پیشتر از آتن و روم، و آنگاه ماد سوم با دیاکو.
خاطرهای که دکتر کامیار عبدی نقل میکنند:
«جان لاک» اندیشهورز سدۀ 17 انگلستان، در برابر اندیشۀ ماکیاولی ایستاد و بازنگری دیدگاههای وی را خواستار شد. جان لاک در دورۀ پُرتنشی از تاریخ انگلستان میزیست و میکوشید تا برای ادارۀ کشورش، شیوهای را پیشنهاد کند که با چارچوبهای مدنی و انسانی سازگارتر باشد. هنگامی که جان لاک پایههای فلسفۀ سیاسی خود را بنیان میگذارد، همواره «کوروشنامه گزنفون» را پیش چشم داشت. من از سرپرستان کتابخانۀ جان لاک پرسیدم که آیا میان کتابهای او، کوروشنامه هم هست؟ آنها گفتند نه تنها یکی، که دو نسخه از این کتاب در کتابخانۀ لاک نگهداری میشود و او در کنار رویههای یکی از این دو کتاب، یادداشتهای فراوانی نوشته است.
در سالهای نخستینِ سدۀ شانزدهم بود که انگلیسیها کانونهای سیزدهگانهای را در آمریکا بنیان گذاردند. به دنبال آن، در 4 جولای 1776 با امضای بیانیهای در فیلادلفیا، آمریکاییها بر آن شدند تا استقلال سرزمین خود را اعلام کنند. هستۀ اصلی گروهی که استقلال آمریکا را اعلام کرد، از سه چهره برجستۀ آن زمان یعنی «جورج واشنگتن»، «بنجامین فرانکلین» و «تامس جفرسون» تشکیل شده بود.
واشنگتن، نخستین افسر 5 ستارۀ ارتش آمریکا بود. فرانکلین نیز چهرهای علمی بود و تامس جفرسون هم مغز اندیشمند این گروه شمرده میشد. هم تامس جفرسون و هم بنجامین فرانکلین پیرو اندیشههای لاک بودند. جفرسون با اندیشههای ماکیاولی آشنایی داشت و آثار جان لاک را هم خوانده بود. وی افزون بر آن، کتاب کوروشنامۀ گزنفون را نیز میشناخت. هنوز هم در کتابخانۀ جفرسون، در «مانتی چرلو» ایالت ویرجینیا، کتاب «کوروشنامه» نگهداری میشود.
در کتابخانۀ فرانکلین نیز، بیش از 7 نسخه از کتاب کوروشنامۀ گزنفون نگهداری میشود، که دو نسخه از آن به روزگار خود فرانکلین بازمیگردد. سرپرستان کتابخانۀ فرانکلین به من گفتند، وی در کنار رویههای کتاب «کوروشنامه»، همانند جان لاک، یادداشتهای فراوانی نوشته است.
نویسندگان قانون حقوق مدنی آمریکا، با خواندن «کوروشنامه» گزنفون، با اندیشهها و روش کشورداری کوروش بزرگ آشنایی پیدا کرده و از آن الهام گرفته بودند. بیگمان میتوان ردّپای نوشتۀ گزنفون دربارۀ ویژگیهای رفتاری و کشورداری کوروش را، در قانون اساسی و قانون حقوق مدنی آمریکا پیدا کرد.
انتخاب مجمع یا انجمن گزینشگران (Electoral college)، آخرین مرحله از روند طولانی انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا محسوب میشود. انتخاب رئیس جمهور در ایالات متحده به صورت دو مرحلهای انجام میشود. مردم در روز انتخابات، از یکسو به نامزد ریاست جمهوری و معاون وی رأی میدهند و از سوی دیگر اعضای هیئتهای انتخاباتی را برمیگزینند. بر اساس قانون اساسی آمریکا، تعداد اعضای هیئتهای انتخاباتی هر ایالت معادل مجموع تعداد نمایندگان مجلس نمایندگان ایالات متحده آمریکا و سناتورهای همان ایالت است.
در ابتدا شیوۀ انتخاب اعضای هیئتهای انتخاباتی به این صورت بود که مجالس قانونگذاری ایالتها پیش از برپایی انتخابات عمومی، افرادی را انتخاب میکردند و آنان نیز برای تعیین رئیسجمهور رهسپار کنگره ایالات متحده آمریکا میشدند. اما اکنون این الکترالها توسط مردم و در روز انتخابات ریاست جمهوری برگزیده میشوند.
انتخابات در آمریکا، از طریق رأی غیرمستقیم مردم انجام میگیرد. یعنی مردم هر ایالت به نامزد مورد نظر خود رأی میدهند، هر کسی که برنده اکثریت آرا در آن ایالت شود، تعداد آرای انتخاباتی آن ایالت را از آن خود میکند و هر کسی که تا دویست و هفتاد رأی انتخاباتی به دست آورد، رئیسجمهور آمریکا قلمداد خواهد شد.