دکتر شروین وکیلی
به نظر، بر خلاف آنچه که این روزها باب شده، چنین نیست.
اگر گزارۀ مورد نظر این باشد که «فرهنگِ حاکم بر دیوانسالاریِ ایران، بیشتر از اروپا و آمریکا نوشتاری است» یا اینکه «سرانۀ مطالعه در ایران، کمتر از کشورهای غربی است»، من بیشک موافقتم را اعلام میکنم.
اما وقتی دربارۀ فرهنگ یک ملت و کلیت یک تمدن سخن در میان است، باید دقت بیشتری شود. مقایسۀ مقطعی آمارهای مربوط به دو جامعه در یک برش زمانی، به این راحتی به کلیت تمدنی که آنها را پشتیبانی میکنند، قابل تعمیم نیست. برسنجیدنِ هنجارهای نویسایی یا نانویسایی در یک فرهنگ و یک تمدن را تنها با پژوهشی تاریخی میتوان دریافت.
به این ترتیب، باید نگریست که شمار نویسندگان کتابها (باسوادان) نسبت به جمعیت، در کلیت تاریخ ایرانزمین چقدر بوده و این عدد با همتاهایش در تمدنهای دیگر چه وضعیتی دارد. به نظر، اگر چنین پژوهشی انجام شود، کاملا نمایان است که تمدن ایرانی بسیار نویسا و حتا تا حدودی شیفتۀ فرهنگ نوشتاری است.
ایرانزمین نخستین حوزۀ تمدنی است که تقدس زبان، تقدس خط و دلالت دینیِ نوشته و نوشتار را که در جوامع ابتدایی و باستانی به شکلی جادوگرانه وجود دارد، در سطحی کلان و تا حدودی فلسفی حفظ کرده است. کافیست به ادبیات غنی صوفیه دربارۀ رابطه حروف و خطوط با نظام هستی بنگریم یا سیر تحول نقطویه و حروفیه را بررسی کنیم.
بماند که به سادگی با مقایسۀ آمارهای مربوط به نویسایی و حجم کتابهای نوشته شده در زمینههای گوناگون، میتوان داوری کرد که عقب ماندن تدریجی ایرانیان از فرهنگ نوشتاری، امری متاخر و مربوط به چند قرن اخیر است و در کلیت تمدن ایرانی ریشه ندارد.