پاییز سال 1373 در هفتۀ اول ورود به پاریس، در فروشگاه زنجیرهای Auchane (شبیه فروشگاههای شهروند خودمان) در مرکز خرید بزرگ و معروف «چهارفصل» در محلۀ لادفانس پاریس، پس از خرید رفتم سر صندوق.
بیش از 40 صندوق داشت و بیشترشان شلوغ بودند، لذا صندوقی را که خلوتتر بود، انتخاب کردم و در صف ایستادم.
همانطور که در صف بودم و اطراف را ورانداز میکردم، احساس کردم اطرافیان به طور نامتعارفی به من نگاه میکنند. از آنجا که همواره آدم مرتبی بودم، متعجب شدم و برای احتیاط سر و پای خودم را ورانداز کردم و خوشبختانه عیب و ایراد محسوسی پیدا نکردم! در این مدت چند نفری هم پشت سر من به صف اضافه شده بودند، ولی کمی کلافه به نظر میرسیدند.
چند دقیقه که گذشت، خانم جوانی از آخر صف آمد و بدون اینکه خم به ابرو بیاورد، راست و مستقیم جلوتر از من خودش را در صف جا زد! اول خواستم با تذکر کوچکی او را متوجه اشتباهش بکنم. ولی به رسم اینکه خانمها مقدم هستند، خویشتنداری کردم و البته از این گذشت و ایثار، کلی هم به خود بالیدم!
همانطور که به صندوق نزدیکتر میشدم، توجهم به نوشتهها و تابلوهایی که بالای سر صندوقدار نصب بود، جلب شد. نوشتهها شامل اطلاعرسانیهای مختلفی بودند. از تبلیغ برخی کالاها تا تخفیف برخی دیگر و...، تا اینکه جملۀ روی یکی از تابلوها توجهم را جلب و مرا برای لحظاتی میخکوب کرد.
روی آن تابلو نوشته بود: «در این صندوق، اولویت با کهنسالان و خانمهای باردار است».
من که تازه متوجه علت نگاههای تعجبآمیز اطرافیان شده بودم؛ بلافاصله به خودم آمدم و با عبارت «ببخشید (توام با یک لبخند)» از آن صف بیرون زدم و دنبال صندوق دیگری گشتم.
همان نزدیکیها، دو سه تا صندوق دیگر دیدم که از بقیه خلوتتر بودند. تا خواستم خودم را به آنها برسانم، دوباره شک کرده و از اشتباه قبلی درس گرفتم و اول رفتم تابلوهای بالای صندوق را خواندم و دیدم نوشته است: «صندوق سریع، ویژۀ مشتریانی که کمتر از 10 قلم خرید کرده اند!».
من که خریدم بیشتر از اینها بود، لاجرم یکی از صندوقهای معمولی را انتخاب و با رضایت کامل، در صف آن ایستادم. همانطور که در صف بودم، احساس کردم صف صندوقهای سمت راست و چپ انگار سریعتر از صف صندوق ما حرکت میکند. فکر کردم شاید صندوقی که من در صف آن ایستادهام، خراب شده است و باید صبر کرد تا سرصندوقدار بیاید و مشکل را حل کند. اما دیدم صندوق کار میکند و مشکلی هم نیست.
وقتی بالاخره نوبت من شد و رسیدم جلو، دیدم به گردن صندوقدار جوان یک نوشته آویزان است که روی آن نوشته است: «صندوقدار تازهکار و مبتدی (کارآموز)، از صبر و حوصله مشتریان عزیز ممنونیم».
این سه نکته متوالی، مرا یاد اصل کرامت انسانی و همینطور نقل قول جمالالدین اسدآبادی انداخت.
آری، رفاه حال همۀ مشتریان را در نظر گرفته و آنجا که نقصانی در ارائه خدمات وجود داشت، قبل از اینکه کسی علت کندی کار صندوق را بپرسد، پیشاپیش علت را توضیح داده بودند.
در این صورت، مشتریانی که بیش از حد معمول وقتشان در صف صندوق تلف میشد، نه با عصبانیت و فشار روانی و اعتراض، بلکه با رضایت و قدرشناسی صندوق را ترک میکردند و آن صندوقدار تازهکار نیز بدون هیچ اضطراب و فشار و یا احساس خجالت، به آرامی کارش را انجام میداد،
و از همه مهمتر: عامۀ مردم از طریق فرهنگسازی، تحمل و صبر و مدارا را میآموختند و به آن عادت میکردند.
- خاطرات صمدعلی سالکیزاده سفیر سابق ایران در فرانسه