29 اردیبهشت 1394
بابک اردبیلی
آگاهانی که امور و مسائل ایران را از منظر ملی پیگیری میکنند، با ظرافت و دقت متوجه هستند که عدهای برای مناطقی از ایران در پی ایجاد هویت و همبستگی «قومی» به آن معنا از قومیت که مثلا در آمریکا در مطالعات سرخپوستان در مقابل سفیدپوستان آنگلوساکسون به کار میرود، میباشند.
ادبیات موضوع این مطالعات نیز از نگاههای نومارکسیستی مانند نظریۀ «استعمار داخلی» کسب و اخذ میشود. این موضوعات برای ایجاد غیریت و ایجاد یک همبستگی بر مبنای «هویت قومی»(به معنایی که ذکر شد) که پایۀ یک کنش سیاسی باشد، به کار میرود.
ایشان با ابداع یک «ما» استعمارشده که به شدت از تبعیض رنج میبرد، سعی در ابزارسازی از نمادهای «ما و تبعیض» تصنعی بر مبنای روایتی رادیکال میان این «ما» که مثلا ملیت در بند است(!) و یک غیر، نموده و به کمک تمایزاتی که به شدت از عاطفه، انگیزش و هیجان باردار شده است، قطببندی ایجاد میکنند.
بحث این نیست که در ایران امروز تبعیض، ستم یا عقبماندگی وجود ندارد؛ بلکه بحث سر این موضوع است که این تبعیض و ستم و عقبماندگی، از منطق توضیحی آنانی که سخت ائدیولوژیک و ابزاری بوده و در راه ابداع یک ملت جدید در درون دل ملت اصلی است، تبعیت نمیکند.
روایت آنها سرشار و آکنده از نشانهگذاریهای منفی علیه وحدت و موجودیت «ایرانی» میباشد، که خارج از واقعیات تاریخ زندگی ملت ایران و دلالتهایی فاقد حقیقت و سخت کاذب تولید شده است. آنها مقدمات لازم برای ایجاد یک جنبش ناسیونالیست قومی را به عنوان برنامه و فهرستی از مطالبات مدنی ارائه دادهاند. این برنامهها و مطالبات ممکن نیست مطرح شود، مگر آنکه پیشاپیش برایش بستری مناسب که چیزی به غیر از ایجاد تاریخی سر تا پا جعلی نیست، فراهم و ایجاد گردد.
این تاریخ و این هویت و این برنامهها، سرتاسر اقدام و توطئهای است بر علیه ملیّت کاملا موجود و مستقر تاریخی که چارهای ندارد جز اینکه مانند هزارهها از موجودیت خود دفاع کند. این دفاع، کوششی تمامقد در مسیر آشکار کردن حقیقت و برملا کردن «دروغ» و دستگاه دروغپرداز و بروکراسی ناپیدای مجری آن میتواند باشد.
بعد از اتفاقات عجیب و غریب ورزشگاه یادگار تبریز، که اگر هنوز کسی باشد که متوجه نشده اینگونه حرکتها چه سمت و سویی دارند و چطور بستری برای اینکه هر حادثهای را به سرعت مبدل به اقدامی علیه «موجودیت ما» کند، فراهم شده؛ میبایست به فتوای ملی برای او نماز میت گذارد.
شاخۀ آذربایجان شرقی حزب جدیدالتاسیس «ندا» که متاسفانه مانند اغلب احزاب پدید آمده بعد از مشروطه، به فرموده و از بالاست و مسولین طراز اول آن پایشان در ساختار و هرم قدرت ثابت و محکم است و به منابع از پیش مهیا دسترسی دارند، بیانیهای در آستانۀ سفر رییسجمهور به استان آذربایجان شرقی منتشر کرده و در آن علاوه بر معرفی کردن باشگاه تراکتورسازی به عنوان باشگاه آذربایجان و اشاره به اتفاقات روز شنبه، شبهمطالباتی نظیر «فرهنگستان زبان ترکی» را مطرح کرده، تا از این راه افکار عمومی استان را که در جریان این بازی و بر اثر بیمسئولیتی و بیتدبیری مدیران بیکفایت جریحه دار شده است، به سوی خود جلب کند. چنانچه این بیانیه و سیاق و عبارات آن را چیزی به مثابه فرصتطلبی به حساب نیاوریم، حتما میبایست نسبت به دانش سیاسی و فهم ملی آنها از امور کشور سخت بدبین شویم.
در پاسخ به این بیانیه و دوستان کمتجربۀ حزب ندا، ذکر چند نکته ضروری مینماید:
۱. باشگاه تراکتورسازی تبریز، همانطور که از نامش بر میآید تنها یک باشگاه است در تبریز همانند پرسپولیس که تنها یک باشگاه در تهران یا ابومسلم که یک باشگاه در مشهد است. حال چه دستهایی پشت پرده در حال فعالیت و نفرتپراکنیاند که به دنبال تبدیل تراکتورسازی از یک باشگاه فوتبال به یک نماد برای یک منطقه از ایران هستند؟ چه کسانی به دنبال طرح یوگسلاوی و کاتالونیای اسپانیا و نمونهبرداری از این مناطق برای ایران هستند که نمایشنامۀ آنها اتفاقا قرار است طی یک توطئه پیچیده، در حق آن تنها «باشگاه مظلوم» که بار یک ملیت(!) را نیز به دوش میکشد، در پیش چشم همگان ستم و تبعیض روا شود؟ بیشک همین افراد در اتفاقات ورزشگاه تبریز دست داشته و نه تنها در این جریان، بلکه در بسیاری از جریانات ضدملی و ضدایرانی که در شمالغرب و سایر نقاط ایران رخ داده است، نقش دارند،. همان کسانی که راه را برای انواع قراردادهای یکطرفه اقتصادی به سود ترکیه باز کرده و ایران و به خصوص استانهای آذربایجان را تبدیل به بازار مصرفی کالاهای ترکیه کردهاند و از ایران یک مستعمرۀ اقتصادی برای ترکیه ساختهاند، که دلیل و اهداف بلندمدت از اینگونه طرحها را همه میدانیم و اگر نمیدانید دستکم به مطلب روشنگرانه و پر از دغدغۀ «شیرین هانتر» مراجعه کنید. اگر شما یک حزب هستید و میپندارید قرار است در کشور کاری کنید، به جای شنا در آب آلوده، بیایید کمک کنید نورافکنهایی روشن شود که ببینیم چرا و به چه دلیلی و از طریق و چه برنامههایی، نساجی ایران به نفع ترکیه ورشکست شده و ساختار بازار و توزیع در استانهای آذربایجان و بخش وسیعی از ایران تبدیل به کارگزار و دلال منسوجات ترکیه گشته و چطور و از چه راهی بازار ما شعبهای فرهنگی در خدمت تفکر پانترکیسم گشته است؟ البته میدانیم که این کارهای پردردسر با ذائقه شما سازگار نیست و شاید هم به صلاح یا منفعتتان نباشد.
۲. نجات دریاچه ارومیه یک مطالبۀ ملی است. خشک شدن این دریاچه که بر اثر بیتدبیری و احداث بیرویۀ سدهای کم بازده در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی اتفاق افتاده، خطرات و فجایع زیست محیطی فراوانی را متوجه حیات ایران کرده است که رسیدگی به این امر قطعا باید در دستور کار حکومت قرار بگیرد؛ که هیچ نسبتی با شعار که تنها صنعت پرسود این سی و اندی سال داشته، ندارد. این موضوع اینک چنان ابعاد بحرانی یافته که کارشناسان از نزدیک شدن «نزاع درونی» حول محور آب خبر میدهند و عدهای فجایع و عوارض آن را وخیمتر از تحریم و یا جنگ میدانند. اگر شما صداقتی دارید و دغدغهای که از نگرانیها برخاسته، بیایید کمک کنید نورافکنی بر روی چگونگی ایجاد این بحران خارج از زد و بند و جناحبندی مرسوم حاکیت روشن شود. بیایید ببینیم چه کسی محیط زیست و مدیریت آب کشور را به هم ریخته است؟ اما مطرح کردن این مطالبه در کنار شبهمطالبههایی مانند ایجاد فرهنگستان زبان ترکی که همه میدانیم نه مطالبۀ اصلی و اولویت مردم استانهای آذربایجان است و نه با پیوستگی تاریخ ایران و نه با هویت آن منطقه سازگار است و نه در حال حاضر شدنی و اجراییست، چیزی جز دمیدن بر شعار «انتخابات رسیده و من رای میخواهم» چیز دیگری نمیتواند باشد. زبان فارسی به عنوان زبان ملی ماست که نقش حافظۀ قارالذات اهالی استانهای آذربایجان را دارد. در تمامی سدههای طولانی، اهالی این استانها تفکر، احساس، انگیزه، رویا، عشق و غم خود را در این زبان ضبط و ثبت کردهاند. در ایجاد فرهنگستان زبان ترکی، اگر دقیقا توضیح داده نشود که منظور از ترکی چیست و چه نسبتی با تاریخ و واقعیات دارد و سمت و سو و بستر آن چگونه خواهد بود و چه منطق و فلسفهای پشت آن میباشد، چیزی جز نان قرض دادن به جریان مسموم نخواهد بود. فرهنگستان زبان موضوع سادهای نیست، چندین ایرانشناس و زبانشناس و مورخ و ادیب که صلاحیت علمی آنها تایید شده باشد، باید سالها روی این موضوع کار کنند و نتیجۀ چنین پژوهشی هزاران صفحه کار علمی خواهد بود که در آن صورت باید دید این برنامه قابل اجرا شدن هست یا خیر. نه اینکه طرح و محتوا و ماهیت آن از تنور مشتی پانترک ضدایرانی بیرون آید. به خصوص در حکومت جمهوری اسلامی که هویت ملی ایرانیان همواره در معرض تهدید تنگنظران داخلی قرار داشته و تکیه بر هویت ایرانی و ملی با اتهاماتی نظیر باستانگرایی، تبلیغ زرتشتیگری و جریان انحرافی مواجه میشود و هنوز حکومت به ملیگرایی و عناصر ملیت ایرانی با عینک شک و بدبینی نگاه میکند.
بیایید با هم به این پرسشها پاسخ دهیم که، چطور میشود ملیگرایی ایرانی و تکیه بر هویت مشترک ایرانیان با انواع تهدیدها و محدودیتها مواجه شود، اما عدهای به راحتی مواردی را بیان میکنند که نه تنها خلاف واقع و بدیهیات تاریخی ایرانزمین است بلکه مصداق بارز کوبیدن بر طبل تفرقه است.
در شرایطی که کشور ما دهها سال است سلیقهای اداره میشود و با عوض شدن هر وزیر و معاون وزیر اساسیترین برنامههای کشور به هم میریزد، چه کسی تضمین میکند با کوچکترین تغییری در سطوح مختلف مدیریتی، این فرهنگستان تبدیل به کانونی برای تاریخسازی و زبانسازی جعلی برای آذربایجانیها نشود؟
بیایید به این پرسش پاسخ بدهیم که محتوای ضدملی و ضدایرانی کتابهای درسی مدارس در کجا و توسط چه کسانی تنظیم و تدوین میشود؟ بیایید ببینیم چه دستهایی در کار است که شبکههای سیمای استانی را در مسیر ایجاد زبان معیار متناسب با گویش باکو و تغییر گویش مردم استانهای آذربایجان قرار داده است؟
نمیدونم,چرا دولت با پان ترکها برخورد نمیکنه,